سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)
سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

مسافری از عجائب سخت کار است!

مسافری از عجائب سخت کار است!
دو نفر از دوستان ایرانی فیسبوکم را ازدست دادم. یکی محمد علی قاجار نویسنده وپژوهش گر ایرانی(حقوقدان) ودیگری را خوب نمیشناسیم.
قضیه اینه که روز گذشته درباره ای فیلم سینمایی مزارشریف نقدی کوتاهی نوشتم ومتعاقب آن محمد علی قاجار خارج از موضوع مطلب کامنتی گذاشت ومن هم پاسخ دادم وبرخی دوستان هم دخالت کردند وسر انجام کار به جای رسید که محمد علی قاجار ترک دوستی کردند ورفتند. خب خدایار ایشان باشد. واما اصل مطلب:
ایرانی جماعت در هر مقامی که باشد یک ایرانی هست. یعنی اینکه هرچقدر هم که به اصطلاح با سواد وبا فرهنگ ودر ظاهر دلسوز باشد، در برخورد با جامعه مهاجر افغانستانی اون اصالت خودشان را نشان میدهند.
من در طول زندگی 28 ساله در ایران این موضوع را به کرات تجربه کرده ام. 
ادامه مطلب ...

روایت روز (مادر) در سه پرده!

میخواهم در باره روز(مادر ) مطلبی بنویسم، این مطلب درسه پرده روایت میشود، لطفابه دقت بخوانید.! 

دقیقا خاطرم نیست در چه سالی  در ایران تولد حضرت زهرا (س) را روز زن اعلام کردند اما این را میدانم که ۱۷ سال قبل(*)  روز مادر را گرامی میداشتند ،  این یادداشت کاملا واقعی وبر اساس تجربه وبرداشت خودم از آنچه که دراطراف خودم در سالیان  هجرت دیدم تحریر شده است. 

پرده اول:

سال ۱۳۷۱مکان: میدان (هفت تیر) تهران، خیابان غفاری به سمت خیابان جم نرسیده به بیمارستان جم.زمان: یکی از روز های  سرد بهمن ما ه ساعت ۱۰ صبح: خانواده ها ی چند نفره «زوج های جوان» ومردان وزنان مجرد  هر کدام شاخه ای گل دردست، با ظاهر آراسته وچهره خندان پشت درب منازل مسکونی که اکثرا دارای  چند طبقه میباشد لحظه شماری میکند تاکسی درب منازل را باز کند  …

در آن سال بنده حقیر  برای فراگیری هنرعکاسی  مجبور بودم درمکان فوق مراجعه کنم.  بنده تا آن زمان هیچ چیز هم از روز زن وگرامی داشتن آن نمیدانستم وبادیدن صحنه های آن روز مرتب از خودم سئوال میکردم که چه مناسبتی هست که این جماعت با شاخه های گل وچهر خندان وشاداب به درب منازل مراجعه کرده اند.! 

ادامه مطلب ...

نقدی بر فیلم سینمای "مزارشریف"

عصرروز چهارم فروردین سال 1395 فیلم سینمایی بنام مزارشریف ساخته حسن برزیده از شبکه اول تلویزیون ایران پخش شد.
این فیلم در باره ماجرای کشته شدن دیپلمات های ایرانی؛ "کنسولگری ایران مزار شریف" درمردادماه 1377 بدست طالبان ساخته شده است.
در ماجرای یاد شده از بین افراد ایرانی شخصی بنام الله داد شاهسوند زنده ماند وخودش را به ایران رساند. داستان فیلم در ظاهر از زبان این شخص بازگو میشود.
درمورد این فیلم ذکر چند نکته ضروری است.
یکم: این فیلم مانند دیگر آثار ایرانی نگاه خطی وخاص دارد. به طور کلی فیلم را نمیتوان در هیچ ردیف قرارداد. فیلم نه خاطرات یک شخص است، نه نگاه یگ سیاست مدار ونه هنر کارگردان ونه مستند ماندگار. درواقع سازندگان فیلم درهیچ زمینه تعهد اخلاقی را رعایت نکرده اند وآنچه برای آنها مهم بوده اوامربالادستی ها بوده وبس. 
ادامه مطلب ...

چرا به اروپا مهاجرت نمی کنم؟!

در سال جاری عمده‌ترین سئوال؛ چه در فضای مجازی وچه در فضای واقعی که از من پرسیده شد این بود: چرا به اروپا مهاجرت نمی‌کنی؟! 

بدون شک مهاجرین که ساکن ایران هستند در سال ۱۳۹۴ یک بار یا از کسی چنین سئوالی پرسیده‌اند ویا مورد پرسش قرار گرفته‌اند. بنده حقیر بنا بر اقتضای شغلی ومراوده‌ای زیاد والبته اعتمادی که هموطنان دارند بیشتر مورد پرسش این سوال قرار گرفته‌ام. عده‌ای از دوستان از خودم پرسیده‌اند وعده دیگر جهت رفتن راهنمایی خواسته‌اند که هرکدام را در وقت خودش پاسخ داده‌ام. در اینجا علت مهاجرت نکردن  خودم ؛  از ایران به سمت اروپا را با دوستان فضای مجازی در میان می‌گذارم ومنتظر نقد ونظر دوستان گرامی هستم. 

سه دلیل باعث می‌شود که به سمت اروپا مهاجرت نکنم. 

۱- مشکلات خروج از ایران

عمده‌ترین وترسناک‌ترین قسمت مهاجرت به سمت اروپا؛ خروج از مرز ایران ورسیدن به ترکیه می‌باشد.‌‌ همان طور که می‌دانید خیلی از هموطنان هنگام خروج از مرز ایران دستگیر ومدت را در بد‌ترین وضعیت زندانی وبعد هم مهمانی اردوگاه عسکر آباد ورامین وسنگ سفید وخروج از مرز دوغارون وخاک پاک وطن عزیز.! 

بنده تا حالا دوبار از افغانستان به سمت ایران مهاجرت کرده‌ام. بار اول در سال ۱۳۶۸ از غزنی وبار دوم در سال ۱۳۷۶ که همراه همسرم از هرات راهی ایران شدیم. در هردو مورد هیچ مشکلی خاصی نداشتم. بار اول مجرد وبار دوم هم جز یک پتو ویک جوره لباس چیزی دیگری همراه نداشتیم وبدون هیچ کدام مشکلی به مقصد رسیدیم. اما امروز قضیه فرق می‌کند. مهاجرت به سمت اروپادیگر مهاجرت به ایران نیست. هرکسی عازم اروپا می‌شود تمام زندگی‌اش را حراج می‌کند ومیفروشد. برای بنده که مدت ۲۰ سال زحمت کشیده‌ام وتوانسته‌ام یک خانه اجاره‌ای داشته باشم وحالا تصور اینکه همین خانه را خراب کنم وپولش ر ادر جیب زده راهی اروپا بشوم و در مرز ایران دستگیر شده راهی وطن بشوم؛ بسیار ویران کننده وغیر قابل تحمل است برای همین کلا از رفتن به سمت اروپا صر نظر کرده‌ام. 

۲- دلیل دوم وضعیت کار وموقعیت اجتماعی‌ام می‌باشد. 

ایران برای مهاجرین افغانستانی جای مناسبی نیست، اینکه می‌گم مناسب نیست منظور اینه که در ایران شان ومقام انسانی مهاجرین افغانستانی زیرپا گذاشته می‌شود وبا تمام صداقتی که مهاجرین دارند همیشه زیربار منت دولت وملت ایران هستند. با اینکه نان از زحمات ودست رنج خودشان می‌خورند ولی برای تمام عمر بدهکار میزبان هستند. 

بنده حقیر حالا از شانس وقسمت ویا فکر درست دارای یک شغل آبرومند هستم، اگرچه در برخی مواقع صابون مهاجرت وافغانستانی بودن به تنم مالیده می‌شود وخاطرات بسیار بدی دارم ولی در کل از زندگی وموقعیت اجتماعی وکارم راضی هستم وبراحتی نمی‌توانم از ازکارم دل بکنم. 

 مهاجرت به سمت اروپا برای افراد در سن وسال من تبعاتی دارد. من در نیمه عمرم قرار دارم. فرض کنیم به اروپا برسم ودر کیس مورد نظرم قبول هم بشوم تازه اول مشکل من آغاز می‌شود. بیکاری وبه اصطلاح «پیتو» نشینی! منی که یک عمراز ۸ صبح تا ۸ شب کار کردم وحالا در اروپا در گوشه‌ای بنشینم ومنتظر یک لقمه نان دولتی باشم بسیار دشوار است. خوب که با خودم فکر می‌کنم نان منت بار ایران (با دست رنج خودم) خوشمزه‌تر از نان سهمیه‌ای ودولتی اروپا می‌باشد. برای همین کلا از مهاجرت به سمت اروپا صرف نظر می‌کنم. 

۳- دین؛ مذهب؛ فرهنگ وعنعنات افغانستانی دلیل سوم می‌باشد

یکی از نگرانی‌ها ودلواپسی‌های من برای هموطنان که راهی اروپا می‌شوند تفات دینی؛ مذهبی وفرهنگ وعنعنات افغانستانی می‌باشد ومن فکر می‌کنم مشکل‌ترین و لاینحل‌ترین قسمت زندگی یک پدر ومادر افغانستانی تازه رسیده به اروپا همین موضوع باشد. 

من همیشه به دوستانم توصیه کرده‌ام که با چشم باز راهی اروپا بشوند. اروپا سرزمینی با مردم متفاوت ودین ومذاهب مختلف وفرهنگ خاص خودشان هست که زندگی واقامت بدون در نظر گرفتن این موارد مهم، تبدیل به جهنم خواهد شد. 

یک فرد افغانستانی در حال که باشد یک افغانستانی هست. از مانیکه در گوش ما الله اکبر خواندند؛ از‌‌ همان لحظه و‌‌ همان روز مهر سیاه بد بختی بر پیشانی ما کوبیده شد وما شدیم یک مسلمان افغانستانی یعنی از نوع بد‌ترین مسلمانان؛ اگرچه خود اختیاری در پذیرش دین ومذهب خود نداشتیم ولی خواندن الله اکبر کار خودرا کرد وتمام شد وحالا چه مسلمان باشیم ویا غیر مسلمان ویا دین دار باشیم ولائیک ویا روشنکفر ویا سنتی ومذهبی، در اصل رفتار ما هیچ تفاتی مشاهده نمی‌شود وما همچنان یک فرد افغانسنانی با عنعنات خاص خود باقی هستیم وخواهیم بود. بنا بر این تنها ژست گرفتن وکت شلوار ونیکتای پوشیدن ویا با شورتک را ه رفتن در خیابان، فکرو ذهن وعنعنات افغانستانی ما از بین نمی‌رود وفراموش نمی‌شود ودر برابر فرهنگ غرب مقاوم ومتعصب باقی می‌ماند. 

در چنین وضعیتی دوحالت پیش خواهد آمد: 

۱-واکنش غیر معمول وبرخلاف قوانین وعرف جامعه‌ای میزبان. دراین حالت سرنوشت یک فرد افغانستانی یا زندان است ویا اخراج از کشور محل زندگی. 

۲- قبول وضعیت جدید وتحمل وتسلیم شدن ظاهری. در این حالت چون پذیرش وضعیت جدید بر خلاف میل باطنی صورت می‌گیرد، یعنی فرد افغانستانی از وضعیت پیش آمده در ظاهر راضی ولی درباطن رنج می‌برد وغصه می‌خورد. در این حالت خوشبین‌ترین وضعیت مصرف قرص‌های آرامبخش ودر بدبین‌ترین وضعیت بیمارستان روانی نصیب یک فردمهاجر افغانستانی خواهد شد. 

بله دوستان عزیز دلایل وتفاسیر بالا باعث می‌شود که به قول معروف شوله خوره بخورم وپرده خوره بکنم ودر ایرا ن بمانم. ونکته ای بسیار مهم  اینکه بنده مخالف مهاجرت به اروپا نیستم. این مطلب صرفا بیان دغدغه ودلایلی خودم بود که با شما در میان گذاشتم.

لطفا عضو کانال تلکرام مهاجر تهران بشوید.    https://telegram.me/mohajertehran

سریال ایرانی" شیوع" تمام شد!

سریال  ایرانی"شیوع" تمام شد! به مناسبت اتمام این سریال ذکر چند نکته  ضروری میباشد.

                            یکم:  این سریال تاثیری چندانی بر افکار عمومی ایرانی نداشت. در سالهای نه چندان دور هنگام پخش سریال های توهین آمیز مثل چارخونه در کوچه وخیابان عکس العمل ایرانی ها به وضوح  مشاهده میشد وبه هر دوست وآشنای وحتی غریبه میرسیدی یک جمله ویا به قول معروف متلکی را نثارمهاجرین میکردند ولی در قضیه اخیر یعنی پخش سریال شیوع نه بنده شاهد  رفتار ناشایست ایرانی بودم ونه گزارشی در این مورد شنیدم.

تاثیر نداشتن  این سریال بر ذهن ایرانی جماعت سه علت می تواند داشته باشد. 

ادامه مطلب ...

ایران(!) قفسی کوچک برای فرهنگیان مهاجر افغانستانی!

به بهانه ای پخش سریال "شیوع" از شبکه  ملی ایران

روز گذشته مطلب تحت عنوان" شیوع، سقوط آزاد اخلاق در نظام ولایی ایران "را در روزنامه هشت صبح که به قلم آقای قنبر علی تابش شاعر پر آوازه افغانستانی تحریر شده بود مطالعه کردم. حقیت این است که از دیروزتا به همین حالا فکرو ذهنم  مشغول این مساله هست که چرا باید قنبر علی تابش  مطلبی  علیه نظام ایران بنویسد؟!

 شاید پاسخ خوانندگان این باشد که نوشتن  وانتقاد واعتراض حق همه نویسندگان است؛ این قبول ولی بهتره کمی به عقب برگردیم  ونیم نگاهی به فعالیت گذشته جناب تابش داشته باشیم.

قنبر علی تابش همان کسی هست  که در حضورآیت الله خامنه ای رهبر ایران شعر سرود وبه دفعات با ایشان ملاقات حضوری داشتند ومورد تمجید هم قرار گرفته اند. 

ادامه مطلب ...

سریال شیوع وچند نکته:

سریال شیوع وچند نکته:
1- برخی دوستان در باره سریال شیوع دچار بد(کم) فهمی شده اند. یعنی اینکه فقط به جنبه توهین آمیز بودن سریال مشکل دارند.خدمت این دوستان عرض کنم که دیگه تمام شد. از قسمت دوم به بعد دیگر شما کاراکتر افغانستانی سریال شیوع را نخواهید دید وزمانی که کاراکترنباشد طبیعتا توهینی هم نیست.
واما قضیه فقط توهین نیست که اگر بود مشکلی نبود چون ما به توهین وتحقیر عادت کرده ایم. سوز ودرد توهین برای جامعه ای مهاجرافغانستانی مقیم ایران به اندازه سوز یک سوزن آمپول است وزود خوب می شود واگر دردش خوب نشد تبدیل به عادت می شود ولی ماجرا بزرگتر از توهین است. 
ادامه مطلب ...

ناله های کودکانه در دل شب!

7 دسامبر 2009 بدست شیرمحمد حیدری(میرافغان)

تقدیم به همه کودکان هموطنم،در سراسر جهان.

*    *     *

    شب گذشته تهران بارانی بود. فکر میکنم در قسمت های بالای تهران برف آمده باشد. صبح فرصت نکردم که نگاهی به سمت دماوند بیندازم ببینم سفید پوش شده یانه. اما مردم در صف نانوای میگفتند. این سرماسرمای برف تهران است.

      در شهر ما  باران خیلی کم میبارد. با اینکه نزدیک تهران هستیم ولی از باران وبرف که در تهران میبارد خبری نیست.یک حرفی در بین مردم است که میگویند:برفش جای دیگر میبارد ولی سرمایش به مامیرسد.

 شب گذشته ازآن شب های سردپائیزی بود که نمیتوان گفت زمستان است، ولی سرما تا مغز استحوان آدم نفوذ میکند.

       حالم خوب نیست! از بس که رادیو وتلویزیون برای آنفولانزای خوکی  تبلیغ کرده ومردم را ترسانده که من هم فکر کردم نکند خدای نکرده دچار این بیماری شده باشم. برای همین صبح زود قبل از اینکه نوبت دکترشلوغ شود خودم را به درمانگاه رساندم. نفر سوم بودم وباید تا آمدن دکتر صبر میکردم. روزنامه روز گذشته را از روی میز سالن انتظار برداشتم تاخودم را مشغول کنم، کمی به صفحات آن نگاه کردم. همش چرت مینویسد این روزنامه کیهان، حالم بد بود بدتر هم شد.   روزنامه را با ناراحتی تاکردم گذاشتم سرجایش. دستم راگذاشتم روی پشانی ام حس کردم تبم بیشتر شده تمام عضلاتم درد میکند باخودم میگویم خدا کند انفولانزای خوکی نگرفته باشم… .

       در همین فکر وخیال هستم که صدای ناله به گوشم رسید. سرم را بالا آوردم پسر بچه ۱۰ -۱۱ ساله باسر باند پیچی شده همراه با زنی میانسال را دیدم.  بعد ازاینکه نوبت دکتر گرفتند آهسته امدند کنار من نشستند. نگاهی به پسر بچه انداختم، ظاهری خیلی نا مناسبی داشت لباس های کثیف وخونی، دستانش چرکی وناشسته،  ناخون های بلند که زیر آنها پر چرک که منظره خیلی بدی را ایجاد کرده بود. کمی مکث کردم وبعد   واز مادرش پرسیدم: خانم ببخشید چه اتفاقی اقتاده؟ چشم پسرتان چه شده؟ ومادر جواب داد: جوانمرگ سرنارسیده، بی اتیاطی کده! دیشو ارچی گفتوم تنای خو نرو ! گوش نکد.(خطاب به پسر) آلی خوب شدی چیم توکور شد،او جوانمرگ! جواب آته توره چی بیدیوم… . 

ادامه مطلب ...

با شمع ها در تاریکی تا به...؟!

پنج شنبه 22 اکتبر 2009بوسیله‌ى شیرمحمد حیدری

این داستان کوتاه  تقدیم میشود به همه هموطنانم که در راه هجرت جان خود ویا یکی از عزیزانش را از دست داده است.

در یکی از بعد ازظهرگرم تیر ماه، مینی بوسی به آرامی درکنار جاده اسفالت توقف میکند، ودرب ماشین آهسته باز میشود. زنی جوان وقد بلند باعینک آفتابی ومانتو وچادر مشکی از ماشین پیاده میشود وماشین حرکت میکند ومی رود.

زن جوان دستی به عینکش میزند وطول جاده رانگاه میکند، وقتیکه مطمئین میشودماشینی در حال عبور از جاده نیست،از عرض جاده میگذرد وپا به جاده خاکی میگذارد.

این زن جوان که ۲۵غروب طلای از عروسی اش نگذشته، اسمش عاطفه است.عاطفه طول جاده خاکی را نگاه میکند، فقط چند نفر را میبیند که در جاده خاکی به طرف روستای عسکر آباد میروند. در انتهای جاده خاکی روستای با انبوهی از درخت به چشم میخورد. گنبد فیروزه ی مسجدروستا وچندباب خانه با نمای سنگی از لابلای درختان خود نمای میکنند. اطراف روستا تا چشم کار میکند زمین های کشاورزی قراردارد. 

ادامه مطلب ...

بیمه سلامت مهاجرین؛ مرهمی که جگر انهارا می سوزاند!

قرار بود طرح بیمه سلامت ویژه مهاجرین افغانستانی ؛ مرهمی باشد برای زخم های التیام نیافته انها  اما متاسفانه این گونه نشد.

تقریبا" تابستان امسال زمزمه اجرای شدن طرح بیمه سلامت ویژه مهاجرین افغانستانی سر زبانها افتاد ودر پائیز به مرحله اجر ارسید.

قول وقرار های اول 

ادامه مطلب ...

وبسایت نوبت بندی اینترنتی سفارت افغانستان در تهران

http://www.e-embassy.ir/

با سلام وعرض ارادت حضور دوستان وخوانندگان گرامی!

آدرس بالا جهت گرفتن نوبت اینترنتی سفارت افغانستان در تهران تاسیس شده است.

این وبسایت در حال حاضر بسیار عالی وروان کار میکند وهیچ مشکلی غیر قابل حل ندارد.

ثبت نام  وگرفتن نوبت در تمامی قسمت ها بسیار ساده وراحت است(البته کمی دقت لازم است).

به هرحال اگر دوستان  مشکلی ویا سئوالی دارند؛ لطفا دقیق بیا ن کنند وبنده در حد توان راهنمای خواهم  کرد.



پاسپورت های خانوادگی مهاجرین افغانستانی مقیم ایران(8ماهه) تمدید می شود

به گفته مسئولان دفاتر کفالت؛پاسپورت خانوادگی مهاجرین افغانستانی در نوبت جدید؛ یعنی برج 8/1394 به مدت 8 ماهه تمدید می شود.

اگرچه تمدید 8ماهه در نگاه اول خوب است ولی  در عمل برای مهاجرین افغانستانی مقیم ایران باعث درد سرهای زیادی شده است.

متاسفانه  صدور ویزای هشت ماهه بدون کدام تحقیق صورت گرفته است وبه جای اینکه باعث آرامش  روحی وروانی مهاجرین بشود؛ برعکس باعث درد سر،اضطراب ونگرانی انها شده است. 

ادامه مطلب ...

روزمادر و روزگارمادر!

سی ویکم فرودین سال ۱۳۹۳ درتقویم ایران روزمادر نام گذاری شده است. این روز را به مناسبت تولد حضرت زهرا، روز زن وروزمادر نامیده‌اند.
گرامی داشتن روزمادر درایران تبدیل به یک فرهنگ شده است وهرسال دراین روز مردم ورسانه‌های دیداری وشنیداری درایران حال وهوای خاصی دارد.
اگرچه هر روز روزمادر است وهر فرزندی باید پا بوس مادرش باشد ولی رسم معمول در بین تمامی کشورهای جهان این طور است که طبق سنت، آداب وسوم خودشان یک روز را به عنوان روزمادر بدانند ودرآن روز مقام مادر راگرامی بدارند.
من امروز ودر این مطلب از روزمادر وروزگار مادر می‌نویسم. فرقی ندارد، مادر مورد نظر، مادر من ویا مادر تو ویا شاید یک مادری در گوشه‌ای ازجهان پهناورباشد.
روزگار مادر
مادر به تقویم دیواری که مسجد محل هدیه داده است خیره شده است. تسبیح را می‌چرخاند وذکر می‌گوید. با انگشت سبابه ماه‌ها را روی کاغذ دنبال می‌کند، سه ماه، دوما، نه ۴۵ روزمانده به روزمادر.
مادرصندوقچه‌اش را می‌آورد ودستمالی قدیمی که پس اندازش داخل آن است بازمیکند. پول‌ها را مشمارد. کم است خیلی کم است. مادر توی فکر می‌رود. درذهن خودش قیمت‌ها را مرور می‌کند. گوشت، برنج، مرغ، سبزی و و با صدای بلند می‌گوید خدایا شکرت.
مادر با خود می‌گوید باید صرفه‌ای جوی کنم. ابتدا قبض گاز، برق وتلفن را کنار می‌گذارد ومیگوید انشالله دور بعدی پرداخت می‌کنم. مادر نگاهی به نسخه‌ای دکتر می‌اندازد. با خود می‌گوید قرص قند وفشار خون را که نصفه می‌گیرم، آزمایشم را دیر‌تر انجام می‌دهم، یکماهی به خانه برادران وخواهرانم نمی‌روم. سفر زیارتی قم وجمکران تعطیل. فعلا نمی‌روم.
مادربعد ازنماز صبح تسبیحش رابرمیدارد. شروع می‌کند به شمردن. پسرا، دخترا، عروس‌ها، داماد‌ها ونوه‌های عزیز دردانه‌اش.
بعد هم پولی که با صرفه جوی پس انداز کرده دوباره وسه باره می‌شمارد وساعاتی بعد برای خرید از منزل خارج می‌شود.
مادر از رانند‌های تاکسی تشکر می‌کند وکرایه‌اش راپرداخت کرده وارد خانه می‌شود. تمام چیز‌های را که برای روزمادر وپزیرای از مهمانانش خریده در یخچال جاسازی می‌کند وخسته کوفته در گوشه از خانه چایی می‌نوشد ذکر می‌گوید.
امروز روزمادر است. مادر از همیشه خوشحال‌تر وپر انرژی، صبح زودازخواب بیدار می‌شود. شروع می‌کند به کار کردن. بشور، بساب وبپز. مادر از صبح مشغول کارمیشود. خانه را تمیز می‌کند، چند نوع غذا می‌پزد، خوردنی وتنقلات موردعلاقه‌ای پسرا، دخترا، عروس‌ها ونوه‌ها را هرکدام جداگانه آماده می‌کند. مادر خسته می‌شود. مادر پایش درد می‌کند. مادرکمرش درد می‌کند. مادر نیاز به کمک دارد. مادر نیاز به همکاری دارد تا از پس کارهای امروز بربیاید ولی قرار نیست کسی بیاید. آخه امروز روزمادر است ونمیشود دست خالی وتنهای به خانه مادر رفت. دخترا ودماد‌ها، عروس‌ها وپسرا رفته‌اند بازار تابرای مادر هدیه بخرند وشب همراه با دیگر فامیل به طور دسته جمعی به خانه مادر بروند ورزومادر را تبریک بگویند.
انتظار مادر تمام می‌شود ومهمانان می‌رسند. کادو پشت کادو، دست گل پشت دسته گل، جعبه‌ای شرینی پشت جعبه‌ای شیرینی ودست بوسیدن وماچ کردن وتبریک گفتن. مادر خسته است ولی به روی خودش نمی‌آرود وبه عشق فرزندان ونوه‌ها خستگی از تنش بیرون می‌رود وهمراه با آنها می‌خندد وشادی می‌کند.
ساعاتی بعد هنگام خدا حافظی می‌رسد. همه از مادر تشکر می‌کند. یکی از برنج دیگری از خورش اون یکی از سالاد ودیگری از تنقلات. همه می‌روند ومادر دوباره تنها می‌شود. او می‌ماند وسجاده وتسبیح.
مادرکنار صندوقچه‌اش می‌رود. هدیه‌ها را یکی یکی باز می‌کند ولبخند می‌زند. مداد وتکه‌های کاغذ که قبلا اماد کرده برمیدارد وشروع می‌کند به نوشتن. نام هرکسی را می‌نویسد وروی یک هدیه می‌چسپاند. این مال رضا جان برای دامادی‌اش. این مال مریم برای چشن تولد ۱۰ سالگی‌اش. این برای عروسم برای سالگرد ازدواجش. این برای دامادم برای خرید خانه‌اش. این برای نوه کوچیکه‌ام برای قبولی در مدرسه.
مادر به جعبه‌های شیرینی نگاه می‌کند وبا خود می‌گوید؛ من که بیماری قند دارم نمی‌توانم شیرینی بخورم پس بهتره همه را ببرم مسجد.
مادر شب خوابش نمی‌برد. خسته است. دست، پا وکمرش درد می‌کند. مادر خوب است. مادر مهربان است. مادر فرشته است.
مادر روزت مبارک ورزگارت بهترباد.

***

درپی عشق شدم

تا درآئینهء او چهرهء مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظهء روئیدن باغ
از دل سبز‌ترین فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیز‌ترین زیبایی
بلکه او درهمهء زیبایی
بلکه او درهمهء عالم خوبی، همهء رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود

منبع شعر: http: //www. forum. ۴downloads. ir

قابل توجه آقای حسینی مزاری رئیس موسسه تبیان

جناب آقای حسینی مزاری رئیس محترم موسسه فرهنگی وسیاسی تبیان ومدیر مسئول نشریه انصاف ورئیس خبرگزاری آوا صدای افغان ونماینده حضرت آیت الله مکارم شیرازی در افغانستان؛  سلام علیکم.

پیرو دیدار حضرت عالی با آقای عزیز کاظمی مدیرکل اداره اتباع ومهاجرین خارجی وزارت کشور ایران در تاریخ29 میزان 1392 در تهران؛  مختصر عرایضی را خدمت تان تقدیم میکنم.

ایشان در قسمتی از سخنانشان به بیمه مهاجرین مقیم ایران اشاره داشته اند.

طبق اظهارات ایشان 210 هزار نفر از مهاجرین در ایران بیمه شده اند.

http://www.avapress.com/vdcbf5bz.rhbzfpiuur.html


 
ادامه مطلب ...

مهاجرین افغانستانی مقیم ایران، دیروز، امروز، فردا

قسمت اول: خرید مسکن

دیروز

اکثریت مهاجرین افغانستانی که در سه دهه‌ای قبل وارد ایران شدند، روستایی ودارای شغل کشاورزی ودامداری بودند، به همین علت زمانیکه به عنوان یک مهاجر وارد خاک ایران شدند، برای سکونت، روستا‌ها وبرای کاروکسب، شغل کشاورزی ودامداری را انتخاب کردند. در حقیقت این... 

ادامه مطلب ...

سخنی بادوستان در فضای مجازی!

سلام وعرض ارادت.

یکسال قبل درچنین روزهای بود که بی خانمان شدم، یعنی اینکه وبلاگم توسط سازمان فیلترینگ ایران به طور کامل مسدود شد ومن نتوانستم به وبلاگ ومطالبم دست رسی داشته باشم.

بعد از مسدود شدن وبلاگ(دلنوشته های غربت از تهران) سرگردانی من آغاز شد.

مدت گیج مبهوت نمیدانستم چه باید بکنم وهیچ دل ودماغی برای نوشتن مطالب جدید نداشتم.

چند ماهی که گذشت کم کم شروع کردم به مستعار نویسی واین مستعارنویسی ادامه داشت تا سیس وبسایت هزاره انلاین وباقی قضایا.

سرانجام بعد از یکسال دوباره به وبلاگ نویسی برگشتم واینجا مکانی هست برای نوشتن، نوشتن در سالهای که دور ازخانه و وطنم هستم.

دوستان از یک واقعیت نمیشود گذشت. متاسفانه فضای رسانه ونوشتن در ایران اصلا مناسب نیست. بنده سعی میکنم ازاین به بعد کمی بیشتر خط قرمز های ایران را رعایت کنم. یعنی مجبور هستم که چنین کاری بکنم. ما در عالم مهاجرت مشکلات زیادی داریم که تحمل انها صبر ایوب میخواهد. بنا براین اصلا دلم نمیخواهد کارم به جاهای باریک بکشد.

دوستان وسروران گرامی؛

اینجا خانه جدید من است. خوشحال میشوم مانند سابق بیائید ونقد ونظر خودرا بنویسید وبنده راهنمای کنید.

از دوستان خواهش میکنم وبلاگ بنده را لینک دهند وبه بنده اطلاع دهند تا من هم وبلاگ انهارا لینک کنم تا مانند وبلاگ سابقم یک پیوند مفید از دوستانم داشته باشم.

به امید موفقیت وسربلندی تمام دوستانم درفضای مجازی.

ارادتمند شما: شیر محمد حیدری


تنها دلخوشی که ازمهاجرین مقیم ایران گرفته شد!

ازدرب مغازه که وارد می‌شود، با ناراحتی می‌گوید: «اوبچه امی قبض تلفیونه پرداخت کو» نگاهش می‌کنم. امروز سرحال نیست. اضطراب ونگرانی را به وضوح می‌شود در چهره‌اش مشاهده کرد. آفتاب صبح گاهی که از بغل به صورتش تابیده چین وچروک پیشانی‌اش را بیشتر نشان می‌دهد. باصدای بلند می‌گویم؛ سلام ننه سرور صبح بخیر. سرش تکان می‌دهد ومیگوید: الهی خیر ننگیرنند. امی تلفن زدو وگوش د دو ده صدای دخترون ونوسه گون مه دلخوشی مه بود که اوره‌ام از مه گرفت. دیگه نموشه تلفن‌ام بزنوم.  ادامه مطلب ...

هزارشکرکه آن رفت وصد حیف که این آمد!


به بهانهٔ برکناری (آقای سید محمد تهوری) مدیرکل (سابق) اموراتباع ومهاجرین خارجی وزارت کشور ایران

مقدمه:

در سالهای اخیر مدیرکل اتباع ومهاجرین خارجی وزارت کشور ایران، بعد از مدت کوتاهی که دراین صندلی تکیه می‌زنند، بدون هیچ دلیلی موجهی جای خود را به فرد دیگری می‌دهد.

پست مدیرکل اتباع ومهاجرین خارجی در وزارت کشور ایران متاسفانه هیچ وقت بر اساس تخصص ولیاقت فرد تعین نشده است وهیچ ضابطه قانونی هم وجود ندارد تا مشخص کند چه فردی در چنین مقامی بهتر می‌تواند انجام وظیفه بکند. به همین علت افراد، بعد ازمدت کوتاهی به دلایلی که برای مهاجرین نامعلوم است از سمتشان برکنار ویک شخص دیگر بدون هیچ تجربه وتخصصی یک شبه براین صندلی تکیه می‌زند وبعد از چهار صباحی فعالیت نیمه ونصفه بارو بندیلش را جمع نموده واین اداره را با کلی مشکلات ریز ودرشت به دست شخصی دیگری می‌سپارد که آن شخص نه تجربه کافی ونه تخصص چنین پستی راندارد.  ادامه مطلب ...

شرح حالی از هجرت وغربت(قسمت ششم) مهاجرین افغانستانی در ایران، 30سال حضو

اشاره:
در یکی از شبهای ششم و یا هفتم محرم همین امسال بود که بعد از سخنرانی روحانی مجلس، مجری محترم اعلام کرد که یکی از هموطنان مهاجر به علت تصادف با یک عابر پیاده در زندان است و نیازمند کمک مالی شما عزاداران حسینی میباشد تا دیه تعین شده را پرداخت کند.
بعد از اتمام مراسم آن شب از یکی از دوستان انتظامات که در داخل مسجد بود جویای احوالات این حادثه شدم. و او گفت: مگر نمیشناسی؟! پدر گل اغا سبزی فروش بود؛ پسرش تصادف کرده.! در کوچه یک بچه را زیر گرفته حالا باید چهل میلیون دیه بدهد تا از زندان آزاد بشود.

شرح ماجرا:
گل آقا شیرمستی معروف به (حمید سبزی فروش) یکی از مهاجرین از شیر مستی های ولایت هرات افغانستان است. سالها است که میشناسم. انسان درست کار و زحمت کشی است. مدت هشت سال با سه چرخه اش در کوچه پس کوچه ها سبزی میفروخت. کارش بیست بود. تمام زنان خانه دار او را میشناسند و روز ها منتظر میماند تا حمید سبزی فروش سبزی بیاورد و آنها بخرند.
علت محبوبیت حمید درست کاری وخوش اخلاقی و مردم داری او بود. کسی از او وسبزی هایش ناراضی نبود. زمانیکه سبزی پاک میشد کمترین پسمانده باقی میماند و قیمتش هم همیشه از دیگران کمتر بود. به همین علت خیلی ها چند روز منتظر میماندند تا سبزی مورد نیازشان را از او بخرند.
سالها برای حمید این طوری وبا دعای سر سفره مردم سپری شد وهمه از اویک گیله داشتند آنهم این بود که چرا سبزی کم می آورد و به تمام اهالی کوچه نمیرسد. به همین علت حمید تصمیم گرفت تا وسیله بزرگتری تهیه کند تا خلق الله از او بیشتر راضی باشد.
حمید با پول پس انداز خودش و کمی قرض قوله از دوستان و خویشاوندانش یک وانت بار خریداری کرد و زمانیکه برای اولین بار با وانتش سبزی آورد به همه اهالی کوچه رسید و همه زنان کوچه او را دعا کردند و با لب خندان به منزل رفتند.
این وضعیت چند هفته بیشتر طول نکشید و در یکی از روزها و زمانیکه حمید بعد از فروش سبزی میخواست به منزل برود اتقاقی افتاد که کاخ آرزوهایش ویران و آو را خانه خراب کرد. پسر بچه 3 ساله رفته بود زیر ماشین تا توپش را بیرون بیاورد که لاستیک عقب ماشین ازروی سرش گذشت یک چیغ ساده و بعد هم سکوت وجوی پر ازخون وتاریکی بازداشتگاه ونهایت هم زندان والی آخر... .!
حادثه تاسف بار بالا مرا وار کرد تا در این زمینه مختصر عرایض را از حال و روز هجرت وغربت خدمت خوانندگان عزیز تقدیم کنم.

مهاجرین افغانستانی و اسناد مالکیت:
مدت بیش از 30 سال است که اتباع افغانستانی در ایران زندگی میکنند و طبق قانون جمهوری اسلامی ایران هیچ یک از مهاجرین افغانستانی حق خرید اموال که نیازمند حق مالکیت باشد اعم از ملک، خانه، ماشین، موتورسیکلت، سیم کارت و غیره ... را ندارند.
با اینکه مهاجرین صریحا" از خرید اموال که در بالا ذکر شد منع شده اند؛ آیا به این منع قانونی عمل میکنند؟ متاسفانه پاسخ منفی است.!
هم اکنون مهاجرین افغانستانی مقیم ایران بسته به وضع مالی و نیازشان هم ملک خربداری شده دارند وهم انواع و اقسام وسیله نقلیه تولید داخل ایران مانند ماشین های پژو، سمند، پراید و نیسان بار و وانت بار و ماشین های سواری و موتورسیکلت و خط موبایل ثابت و اعتباری و در بعضی موارد اتوبوس و کامیون هم دیده شده است.

خرید اموال:
در اینجا سئوالی که پیش می آید این است که با وجود چنین قانونی مهاجرین افغانستانی چگونه میتوانند اموالی که نیازمند سند مالکیت است را بخرند؟
در پاسخ این سئوال این گونه میتوان گفت که تمام مهاجرین که در ایران دارای اموال ذکر شده میباشند، هیچ کدام به نام خودشان نیست.! در واقع انها پول ملک، خانه و یا هر وسیله نقلیه ای را پرداخت میکنند و از آنها استفاده نموده روزگار میگذارنند ولی قانونا" صاحب آن اموال نیستند و مجبور هستند به یکی از شهروندان ایرانی اعتماد کرده و سند اموالش را بنام او بزنند که متاسفانه در اندکی از موارد دچار مشکلاتی میشوند که تمام سرمایه شان از کف میرود.

دور زدن قانون:
همانطور که میدانید هر شخصی که وسیله ای را میراند باید دارای گواهینامه معتبر از راهنمایی و رانندگی ایران باشد و صدور گواهینامه برای مهاجرین افغانستانی مقیم ایران ممنوع میباشد. در چنین وضعیتی مهاجرین که وسیله نقلیه دارند با کوچک ترین زحمت و کمترین هزینه یک گواهینامه افغانستانی برای خود تهیه میکنند که در هیچ کجای از ایران معتبر نیست و فقط برای اینکه دستی در جیبشان برود و بگویند که دارم.!
طبق قانون تمام وسایل نقیله در ایران باید دارای بیمه معتبر باشند و باز هم طبق قانون بیمه، بیمه های در نزد شرکت های بیمه معتبر است که راکب وسیله نقلیه دارای گواهینامه رانندگی باشد.
در چنین وضعیتی مهاجرین افغانستانی ( با کمک خود ایرانیها ) قانون را دور میزنند. مهاجرین در هنگام عبور از جاده های ایران و هنگام مواجه شدن با مامور راهنمایی و رانندگی با دوحالت روبرو میشوند. حالت اول راضی شدن مامور و عبور مهاجرین همراه با وسیله نقلیه شان. حالت دوم توقیف وسیله نقلیه و هدایت آن به پارکینک های مشخص شده و طی کردن مراحل قانونی که خود داستان دیگری دارد. اما مشکل زمانی جدی میشود که راکب مهاجر دچار تصادف و حادثه هنگام رانندگی که منجر به خسارت بشوند. در چنین موقعیتی اکثر رانندگان ایرانی به علت اطلاع داشتن از قانون شرکت های بیمه، اولین سئوالی که میپرسند این است که: گواهینامه دارید؟! اگر ندارید خودم یک نفر ایرانی را پیدا کنم. بیشترین تصادفات که بین یک راکب وسیله نقلیه مهاجر با وسایل نقلیه ای که راننده آن ایرانی است، رخ میدهد به این صورت ختم بخیر میشود و میگذرد و تعداد کمی از تصادفات که متاسفانه منجر به ضایعات و یا مرگ کسی میشود، آنوقت به علت عواقب بد وطولانی کسی حاضر به قبول مسئولیت آن نمیشود و این خود راننده مهاجر است که منتظر عواقب قانون گریزی خود میمانند.

مقصر کیست؟:
سئوال احمقانه است! اما بهتر است کمی به خود زحمت بدهیم و عمیق به آن فکر کنیم.
ساده لوحی است اگر فکر کنیم که مسئولان ایرانی از چنین واقعیت بی خبر باشند. زمانیکه من نویسنده در فضای مجازی از چنین واقعیتی مطلع هستم مطمئنا" مسئولان ایرانی خیلی بهتر و بیشتر از من میدانند و جالب این است که مسئولان قضایی ایران همیشه گیله دارند که پرونده های قضایی مهاجرین افغانستانی، وقت زیادی را به خود اختصاص داده و هزینه ای مضاعفی بر دولت ایران تحمیل میکنند.
به درستی مشخص نیست که چند درصد از مهاجرین افغانستانی مقیم ایران دارای وسیله نقلیه میباشند. ولی آنچه مشاهده میشود تعداد قابل توجهی از این مهاجرین دارای وسیله نقلیه که عمدتا" باری، مانند نیسان بار و وانت بار میباشد هستند که به صورت روزمره با انها کار میکنند و خرج مخارج زندگی شان را تامین میکنند که بخشی از انرا سالیانه به خود دولت تحت عناوین مختلف پرداخت میکنند.
با تمام این تفاسیر و با توجه به اینکه استفاده از وسایل نقیله توسط مهاجرین غیر قانونی هست، و مهاجرین با اطلاع از اینکه رانندگی بدون گواهینامه چه عواقبی را به دنبال دارد باز هم پشت فرمان می نشینند و رانندگی میکنند و تعداد هم به سرنوشت گل آقا سبزی فروش دچار میشوند که هم زندگی خودش تباه میشود و هم به به زندگی یک انسان پایان داده و خانواده را داغ دار کرده و هزینه های سنگینی را روی دوش دولت ایران میگذارد.
طبق قانون هرکسی خلاف کند باید تاوانش را پس بدهد. مانند گل آقا سبزی فروش. اما در اینجا بر اثر احساسات و عواطف انسانی و به طور طبیعی همه نگاه ها متوجه گل اقا و خلافی که مرتکب شده است میشود و در هیچ دادگاهی و هیچ قانونی نمیشود از اشتباه او دفاع کرد و او به سزای عمل خود خواهد رسید. اما یک نکته را نباید فراموش کرد آن وظیفه است که دولت(میزبان) به عهده دارد.

فرزند خوب فرزند بد!:
آمار غیر رسمی میگوید در حال حاضر حدود پنج میلیون مهاجر افغانستانی در ایران ساکن هستند و دولت ایران چه بخواهد چه نخواهد چه خوشش بیاید چه بدش بیاید این تعداد سالها است که در ایران حضور دارند و در طی این سالیان
هرچه گفتند نیائید آمدیم!
گفتند نمانید ماندیم!
گفتند کار نکنید کار کردیم!
گفتند حق ازدواج با دختران ایرانی ندارید گوش نکردیم و داماد ایرانی ها شدیم
گفتند ملک نخرید خریدیم
گفتند وسیله نقلیه نخرید و رانندگی نکنید باز هم گوش ندادیم،
و صد ها مانع قانونی و غیر قانونی را ایجاد کردند اما نتیجه چیزی که هدف دولتهای گذشته ایران و دولت فعلی بوده هست تامین نکرده است.
هم اکنون بعد از گذشت بیش از 30 سال دولت محمود احمدی نژاد به این نتیجه رسیده است که سیاست فرزند خوب و فرزند بد را اجرا کند. احتمالا عده بر نگارنده خورده خواهد گرفت که این چه حرفی است؟ دولت ایران هیچ وقت برای مهاجرین حالت پدر سر پرست را نداشته که حالا مهربان باشد و یا نباشد. اما من شدیدا" عقیده دارم که ما مهاجرین در هرحالتی که باشیم چه مجاز و یا غیر مجاز، در خاک ایران و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی زندگی میکنیم و در این کشور کار و فعالیت میکنیم و اگر منصفانه قضاوت بشود هم نفع ما به ایران میرسد و هم ضرر زیان ما.
در 30سال گذشته اگر یک مهاجر افغانستانی یک اجری را روی هم گذاشته باشد نفع آن مال ایران بوده و اگر دست به کوچک ترین خراب کاری زده باشد باز هم ضررش به ایران رسیده است. اما متاسفانه در ایران و طی این 30سال گذشته جنبه های منفی قضیه بیشتر دیده وشنیده شده است. به عنوان مثال اگر یک مهاجری خلاف کند با او مانند یک مجرم به تمام معنی رفتار میشود مانند گل آقا سبزی فروش ولی اگر در گوشه دیگری از ایران مهاجری یک عمل انسانی انجام دهد مانند خانم معلم فداکار مقیم مشهد، متاسفانه بنا بر مصلحت های اصلا" دیده و شنیده نمیشود. این واقعیت محض است حال اندیشه و فکر افراطی و ناسیونالستی به ما اجازه ندهد واقعیت را ببینیم یک مسئله جداگانه است.

حضور نامرئی:
ما مهاجرین افغانستانی طی این 30 سال گذشته از بی قانونی رنج میبریم. از اینکه هیچ قانونی مشخصی برای ما وجود ندارد مجبور هستیم در برخی موارد با کمک خود ایرانی ها قانون های موجود را که برای ما نوشته نشده است را دور بزنیم.!
ما مهاجرین 30 سال است که در ایران حضور داریم و در تمام لایه های اجتماعی ایران، از دور ترین روستاهای ایران و شغل چوپانی تا مراکز شهر ها و استانهای مانند تهران بزرگ مشغول انواع و اقسام کارها هستیم.
مهاجرین هم اکنون کار گاه های تولیدی لباس، کیف و کفش، نجاری، مکانیکی، پلاستیک، سنگبری، تراشکاری صنعتی و دفاتر نقشه کشی راه و ساختمان را به راحتی و بدون مشکل مدیریت میکنند و در بخش فروش اجناس به اصطلاح مغازه داری، به انواع و اقسام کار مشغول هستند. در بخش خدمات از کارگری ساده سر میدان تا بنایی، سنگ و کاشی کاری، کچ کاری، و معماری ساختمانهای چندین طبقه و... غیره مشغول هستیم.
ما در تمام نقات ایران هستیم. شرق، غرب، شمال، جنوب. در صحرا در خانه توی خیابان توی ماشین توی مترو توی برج های به بلندی برج میلاد و خلاصه همه جا هستیم ولی هرگز دیده نمیشویم.! هستیم، نفس میکشیم، کار میکنیم، زحمت میکشیم ولی دیده نمیشیوم.! چرا؟ چونکه بعد از گذشت 30 سال هنوز هیچ قانونی در مورد ما مهاجرین افغانستانی وجود ندارد.!
در تمام نقاط و مشاغل که در بالا ذکر شد حضور داریم، مدیر و مالک آن شغل هستیم ولی سند وجواز هیچ کدام بنام ما نیست.! این یعنی حضور نامرئی! یعنی دور زدن قانون یعنی عبور از محدودیت، یعنی شکستن حصار های تنگ نظری و بی مسئولیتی، این یعنی حضور دائم و مستمر 30ساله.
و حالا در آستانه دهه چهارم زندگی در غربت شدیم فرزندان بد یک خانواده بزرگ! حالا مالیات و عوارض سالیانه پرداخت میکنیم ، دیگر نان از جیب دولت نمیخوریم، سر بار دولت نیستیم و دولت اقای احمدی نژاد یک نفس راحت میکشد.

یک پشنهاد:
فکر نمیکنم بی شرمانه باشد اگر پشنهاد کنم که بعد از حضور بیش از 30سال در یک کشور دارای قوانینی مخصوص مهاجرت باشیم. قانونی برای زیستن، ماندن و از حالت نا مرئی بیرون امدن.
قانونی برای دور نزدن قانون های موجود.
قانونی برای خلاف نکردن.
قانونی برای زندان نرفتن.
قانونی برای تحمیل نشدن هزینه مضاعف بر دولت و قوه قضائیه.!
شاید پشنهاد من بی شرمانه و زیاده خواهی به نظر برسد و شاید هم خنده دار باشد شاید هم کسانی بگوبند مگر قانون در قانون میشود ایجاد کرد؟ من میگیوم بلی میشود اگر دلی بسوزد و کسی احساس مسئولیت بکند. مانند اجرای هدفمند کردن یارانه ها.
در آینده نزدیک مسئولان ایرانی دو راه بیشتر ندارند. راه اول اخراج و یا به قول خودشان طرد همه مهاجرین از ایران. راه دوم وضع قوانین مخصوص مهاجرین افغانستانی.
بنا بر شواهد موجود راه اول که منتفی است. فقط میماند راه دوم و وضع قوانین مخصوص مهاجرین. وضع هرگونه قوانین مخصوص مهاجرت هم برای مهاجرین مفید است و هم برای دولت ایران تا نه مهاجرین مجبور باشند قانون را دور بزنند و به سرنوشت گل آغا دچار شوند و نه دولت ایران هزینه های مضاعف را تحمل کند.


نظرات خوانندگان: که در شبکه اطلاع رسانی افغانستان  در پایین این مطلب نشر شده است.

>>>   ممنون جناب اقای حیدری که درد دل ما گفتی.

>>>   سلام تشکر می کنم از جناب آقای حیدری افغانی مقیم ایران

>>>   جناب حیدری دست مریزاد
خیلی عالی بود
کامل و جامع و بدون نقص همراه با درد دل های یک مهاجر
اما لازم بود رد کنار خوبی هایی که ایران نسبت به ما مهاجرین رواداشته نیز سخنی می گفتی
سمانه از مشهد

>>>   نویسنده محترم از اطلاعات ناقص در موضوع مزبور برخودار است و در نتیجه نتایخ به دست آمده از نوشتار مذکور نادرست است. ص

>>>   از این پشنهاد به طور کلی پشتبانی می کنم. امیدوارم که قانونی متین و غیر افراطی که در شان یک کشور اسلامی باشد. مدون گردد. مسولین ایرانی یک واقعیت انکار ناپذیر را قبول کنند. که مهاجرت یک پدیده جهانی است. همه کشور جهان دارای قانون مشخص مهاجرت هست. از لوازم حکومت داری است.
فرهاد.

>>>   با تشکر از مسئولین دلسوز سایت. لطفا به طور کارشناسی با این مسئله برخورد کند شاید که مثر واقع شود

>>>   دوست محترم آقای حیدری مطالب خوبی مرقوم فرموده ای واقعا قضاوت شما واقع بینانه بود، من فکرمی کنم اگرمطالب را از زبان خودتان(ایرانی)بیان میکردید باز هم مامی پذیرفتیم.
شهاب

>>>   دستشمادرد نکند اغای

>>>   حیدری جان سلام دستت دردنکنه خوب گفتی واقعاازدل ماگفتی اما...کوگوش شنوا؟؟؟ کریمی ازمشهد

>>>   سلام بر همگی . جمله بندی ها همه ایرانی شده

>>>   متاسفم جناب حیدری با این مقاله نوشتنت ؟
معلوم نیست اخرش دلت به حال گل اقای سبزی فروش می سوزد یا دلت به حال دولت ایران !!
فکرنمی کنی اگریکی ازمقامات ایرانی قضایی درایران نوشته ات را بخوانند چه دردسری تازه وچه فکرتازه ای برای درتنگنا قرارد دادن بیشتر مهاجرین خواهند ریخت.
همه ی چیزهایی که تو نوشته ای نه فقط درکشورایران بلکه درتمام کشورهای عربی اکثرا چنین قانونی هست که طرف حق خرید زمین ندارند.چون می ترسند بلایی که سرفلسطین امد سراین کشورها بیاید چطور فلسطینی ها کشورشان را ازدست دادند دراصل همین مهاجرین یهودی بود که خانه خریدند به نام خود وصاحب شدند ماندگارشدند ونسلشان زیاد شدوکم کم خودشان را قیم دانستند...هرکسی که صاحب خاک باشد ازچنین مساله ای وفرجامی می ترسد.
تمام چیزهایی که تونوشته ای همه اش را خودمان ما مها جرین ازبربودیم ولی به رو نمی اوردیم.بله ماشین دارند خانه دارند درمغازه با ایرانی شریک هستند ومطمئن باش وخیالت تخت وتو نگران نباش افغان هیچ وقت درخرید خانه باکسی که سرش کلاه بگذارد وبخواهد ازپشت بهش خنجربزند استفاده نمی کند وحتما ادم مطمئنی پیدا می کند.
اما برادر افغان من برایمان با نوشتن این مقاله دردسرتازه ای خواهی ساخت ای کاش مقامات ایران این نوشته را نبینند..مشکل گل اغاهم فقط مشکل اونیست برای خیلی ازمهاجرین پیش امده است ..اما واقعیت را هم بگو...برادرافغان من .مثلا پسردایی من که هیجده سالش بود زیرتریلی رفت ..فکرمی کنی قانون ایران گذشت کردخیرتاریال اخرش را ازمردک ایرانی که صاحب تریلی بود وخواب رفته بود گرفت ... دایی من هم باپول خون پسرجوانش متاسفانه البته ) یک خانه سه طبقه ای باتمام امکانات البته درقسمت پایین شهر خرید.حالا یک طبقه خودش یک طبقه پسرش یکی را هم داده مستاجر...الحمدلله وضعش خوب شده است ..یادراصفهان همین اخیرا مردافغانی کشته شد به ناحق توسط سرکارگرش..وقتی این سرکارگرایرانی دستگیرشدوزن به توصیه ی فامیلش ازخونش شوهرش گذشت کرد اما دولت ایران علاوه برگرفتن خون شوهر زن به مردتکلیف کرد که باید هزینه ی جهیزیه دودختر مرد را که سیزده وشانزده ساله بودند راهم حساب کند وبه حساب دخترها بریزد!!! خب این چنین مسائل واقعی هم درایران هست .ازحق نگذر ونان ما را وارامش ما را بااین مقاله نوشتنت آجر نکن...
محمد صالح

>>>   باتشکرازبرادرحیدری به مددت 30سال دوری ازوطن ویران شده بسیار سخت است حالا که درایران جای ذندگی نمانده راهی اروپا هم سخت امید به وطن هم که نیست یعنی که دولت مردان ما ضعیف است..........رضائ

>>>   سلام به تمام هم وطنانم که امروز دور از وطن و کاشانه شان به سر می برد.
واقعآ جای تآسف استو دولت محترم شاید از اتفاقات که درین اواخر بالا ی مهاجرین اتفاق افتاده خبر نداشته باشد چه مانده که ماتوقع همکاری از دولت داشته باشیم.
من که منحیث یک دانش جو فعلآدور از وطنم هستم و مشغول فراگری علوم در روسیه هستم و تلخی ها دور از وطن بودن را چشیده ام (به این نتیجه رسیده ام که دولت محترم ما هیچ گاه درد مارا مدارا نمی کند )چرا که ان ها مصروف به کار های شخصی شان وبه فکر معاملات شان است آن ها حالا هیچ فرصت ندارد که صدای مارا بشنود
اسحق "دانشگ از ولایت با میان ولسوالی یکه ولنگ
دانش جو در روسیه

>>>   خیلی ممنون جناب اقای احسان حیدری که حرف های چندین ساله مردم مهاجر افغانی مارا بطورکامل وجامع گفتی خداکند که این حرف ها را درجای که بایدشینیده بشود بشنود
پیمان ازاصفهان

>>>   ای کاش این حرفها رو هم یکی از اعضای دولت وشخص آقای رئیس جمهور هم می خواندند.
Sam

>>>   آقای حیدری!
بسیار تشکر از این نوشته تان و خرسند از این هستم که این مقاله بوسیله شما نگارش یافته! جای خوشی اینجاست که یکی مثل شما پیدا شد تا اندکی از دردهای ما را بیان نماید تشکر از شما
سحر

>>>   سلام به همه
بیایید از یک واقعیت نگذریم
اینکه ما در ایران از هر کشور دیگری راحت تر زندگی کردیم هرچند دلهره و استرس همیشه در ما وجود داشت اما همه ان کارهایی که ممنوع هم شده بود داشتیم و انجام دادیم و کمتر خسارت پرداختیم
فراز و نشیب های رفتاری در باره ما زیاد بود اما جای اانصاف نیست که بگوییم عملکرد همه ما ها در ایران خوب بوده است
نمونه های زیادی داریم از جنایات و غیره
اما ما بهترین زندگی ها را هم در ایران برای خود فراهم کردیم و از نظر فرهنگی که تاحدی از جامعه ایران پایین تر و عقب مانده تر نگه داشته شده بودیم پیشرفت کردیم
هرچی بود از دیگر جاها بهتر بود
فرزانه دانشجو در تهران

>>>   واقعا شما افغانها بسیار مردم بی چشم و روی هستید ما که سالهاست به دولت خود میگویم این برادران که خودشان در کشور خود با همدیگر سازگار نیستند به چه علت باید در خاک ایران موفت بخورند و بگردند شما اگر اجر روی اجر گذاشتید پول ان را گرفته اید این یک واقعیت است که شما اگر ادم شدید در ایران شدید و گرنه در پاکستان جزء تروریست و در عربستان جزء وهابی انتحاری و در کشورهای غربی جزء جیرخور چه شدید ؟ حال برای ما شاخ در اوردید و دستور میدهید ما اگر اراده کنیم شما در ظرف یک هفته چنان بیرون بریزیم که گوئی از اول نبودید
سعید از کشور همیشه سرفراز ایران

>>>   کاملن درست است ...
تشکر از شما

>>>   خدمت سعید از کشور ایران
اگر شما می دانستید که دومین منبع درآمد کشور شما بعد از نفت ،مهاجرین افغانی است به کشور خود حق می دادید که هم چنان پذیرای مهاجرین باشد علاوه بر این اگر مهاجرین این سپر بلای شما نبودند تا حالا پرونده ایران همچون پرونده آلمان های نژاد پرست بسته می شد شما و دیگر اتباع ایرانی فکر می کنید که ایران دلش به حال افغانهای مهاجر می سوزد که تا حالا افغان ها را نگه داشته اند و اجازه خروج ایشان به کشور ثالث را نمی دهند و .....می کنند
محمود از مشهد

>>>   نویسنده عزبز! همه بدی گفتی خوبی هم میگفتی.دردنیا ایران بیشترین مهاجر افغان را در خودش جای داده اگر بدترین نقطه دنیا بود پس چرا اینجا ماندیم مگر مارو به زور نگه داشتند؟ چرا به تاجیکستان و ترکمنستان و دیگر همسایه ها بیشتر از ایران نرفتیم؟جواب همه سوالات اینست که هیچ کجا مثل ایران برامون راحت نبود به نسبت بقیه جاها(من منکر سختیها نیستم)قبول کن هیچجا مثل ایران نبود انصاف داشته باش.
عسل از تهران

>>>   ما افتخار میکنیم که در ایران مهاجر شدیم چون لا اقل به مااین را یاد نداد که کشتن انسان ازروی قصد وآگاهی ثواب دارد در حالی که پاکستان وعربستان سایر هم وطنان مارا پول میدهد که برو محض رضای خدا جاده را منفجر کن واگر بیگناهی هم کشته شد اشکال ندارد چون آمریکاییها از آن جاده تردد میکند در حالی که آمریکا تمام بهانه اش خراب کاری شما است وبه خاطر وجود نا میمون شما طالبان وهابی مهاجر شده در سر زمین اسلامی عربستان است
صفدری از مشهد

>>>   کسانی که خود را ایرانی معرفی کرده اند لهجه گفتاریشان اصلا به ایرانی ها نمیخورد!!!

>>>   تشکر از دست اندرکاران afghanpaper
تشکر از احسان جان حیدری که درد دل مهاجران افقان مقیم ایران را نوشته است

>>>   برادر گرامی اقای حیدری با سلام،
مایلم در مورد چند نکته در مقاله شما اظهار نظر کنم:بر اساس اخرین امار گیری از افغان های مقیم ایران در حدود یک میلیون از ان ها به صورت قانونی و بقیه به صورت غیر قانونی در اینجا اقامت دارند.حالا کمی به گذشته برمیگردیم.
همه ما اطلاع داریم که مهاجرت گسترده افغان ها به ایران با انجام کودتای هفت ثور و سایر وقایع سیاسی بعد از ان در افغانستان اغاز شد و ایران زمانی با سیل این مهاجرت ها روبرو شد که عراق به ایران حمله کرده بود و تمام امکانات کشور می بایست برای دفع حمله متجاوزین به کار گرفته شود.از ان زمان مدت زیادی گذشته و ایران هنوز هم با مهاجرت افغان ها روبروست که این بار دیگر برای یافتن کار می ایند.نوشته اید هر چه به ما گفتند نیایید امدیم-همین نکته اصلی است.وقتی کشور میزبان بهر دلیل مایل به پذیزش اتباع خارجی یک کشور نیست ایا مهمان ناخوانده نمی داند که با مشکل روبرو میشود؟علاوه بر این به تفاوت های فرهنگی نیز توجه کنیدکه من برای نمونه سه نمونه مهم از ان ها را ذکر میکنم:
ایرانیان بسته به شهر های مختلف و سایر عوامل اجتماعی،فرهنگی از یک تا سه فرزند دارند در حالی که تعداد فرزندان افغان ها بسیار بیش از این است.افغان ها معمولا دید بسار محدودتری نسبت به زنان دارند و احساس مرد سالاری در ان ها خیلی بیشتر از مردان ایرانی است.در حالی قسمت اعظم مهاجرین بی سواد هستند و تعداد زیادی از ان ها از مناطق روستایی می ایند جمعیت شهرنشین ایران بیش از روستا نشین ومیزان با سوادی در میان ان ها بر اساس اخرین سر شماری در سال 1385 برای مردان در حدود 89 در صد وبرای زنان 80 در صد است.
نوشته اید به ما گفتند داماد ایرانی ها نشوید و ما شدیم.اری،همین بی توجهی نیز مشکلات زیادی برای ما بوجود اورد.تعدادی از افغان ها فقط برای این که بتوانند در ایران بمانند ازدواج کردند اما مسئولیت های ازدواج خود را نپذیرفتند وخانواده هایی تشکیل دادند با فرزندان بسیار،فقیر ومحروم و زنانی زجر دیده زیرا همان طور که قبلا گفتم تفاوت های فرهنگی بسیار است.
برادر عزیز،در کجای دنیا یک کشور مسئولیت دارد چند میلیون مهاجر غیر قانونی را درست مثل شهر وندان خود بپذیرد؟ایا کدام کشور دیگری میپذیرد که چند میلیون نفر فقط از مرز عبور کرده و حتی تعداد زیادی از ان ها هیچ گونه اوراق شناسایی با خود نداشته باشند؟درتمام کشور های دنیا مهاجرت اصول و ضوابطی داردو مهاجر باید از شرایط تعیین شده توسط ان کشور بر خوردار باشد.از نظر تحصیلات ،سن ،سلامتی و تخصص وسایر شرایط دیگر.همچنین فراموش نکنید که تعداد زیادی از مهاجرین غیر قانونی و فرزندانشان در ایران به کار هایی از قبیل:فروش فال حافظ،جمع کردن اشیائ پلاستیکی کهنه ونان خشک می پردازند که در اقتصاد کشور ثمری ندارد.
از نظر بهداشتی نیز بعضی مهاجرین مریض نیز مشکلاتی را به بار اورده اند حالا به همه این ها بعضی کار های خلاف ونادرست را نیز از طرف افغان ها اضافه کنید.من فکر می کنم افغان ها باید ان قدر واقع بین باشند که تشخیص دهند ایران ان قدر ها هم که می گویند برای ان ها بدنبوده است.اگر قرار باشد مهاجر غیر قانونی همان حقوق مهاجر قانونی را داشته باشد پس دیگر چه تفاوتی میان ان هاست؟بنابراین فکر میکنم اگر تجدید نظری در مورد وضعیت مهاجرین صورت گیرد باید در مورد ان عده از افغان هایی باشد که با صورت قانونی و با اوراق شناسایی معتبر به ایران امده باشند و ایران نیز به و جودشان احتیاج داشته باشد
در پایان از نشریه افغان پیپر تشکر میکنم که این فرصت را فراهم میسازد تا برخی مسایل مطرح شده وبرداشت های نادرست از طریق اظهار نظر ها و بحث میان خوانندگان برطرف شود و ایرانیان و افغان ها بتوانند با نظر های یک دیگر اشنا شوند هر چند بعضی اوقات از هر دو طرف حر ف های ناراحت و تلخی گفته می شود.
ناهید از تهران

>>>   منم موافقم کسی که خودشو ایرانی جا زده(سعید بی ....)اصلا سبک نگارشش بخصوص غلطهای املاییش ایرانی نیست.کافی یکبار با دقت بخونید و با لهجه ایرانی در ذهنتون مقایسه کنید

>>>   برادر های عزیز افغان مقیم دولت اسلامی ایران!
میدانیم که زنده گی در مملکت دیگر خیلی مشکل و حقوق مهاجرین خیلی زیر پا میشود ولی شما عزیزان ما برای خود اجازه بد گویی و نا شکری را نکنید.
در صورتیکه از بعضی قانون مهاجرین در ایران صدمه میبینید پس یکجا شود و نظر به قانون ایران با روشنفکران ایرانی و حقوق دانان ایران ضد بی عدالتی ها مبارزه کنید نه اینکه بد گویی کرده برادر هم فرهنگ و هم دین ما را از همه افغانها خفه بسازید.

>>>   سلام ناهیدجان ازتهران شما نوشته اید که درکجادنیا دیده ایدکه یگ کشور مسئولیت چند میلیون مهاجر غیرقانونی رادرست مثل شهروندان خود بپذیرد؟ ایا ایران این کاررا کرده ؟ ایا ایران با مهاجرینی که قانونی درایران زندگی می کند چه کرده اند ؟ هر6 ماه مبلغ هنگفتی راوزارت خارجه ایران به جیب میزند به بهانه تعویض کارت شناسائی که حتی نمیشود بااین کارت یگ سیم کارت ایرانسل که قیمت ان 5000 هزارتومان است خرید. وهمچنین نوشته اید که اگرقرارباشد مهاجر غیرقانونی همان حقوق مهاجر قانونی راداشته باشد من نمیدانم این حقوق که شما ازش اسم می برید چه حقوقی است ؟ که ماازان بی خبریم اگرحقوق مهاجرین قانونی همان کارت باشد ای کاش همان کارت را اصلانمیداشتیم والسلام
عبدالستار پیمان

>>>   سلام- ناهید خانوم اگر افغانها در شبکه جمع آوری زباله تهران نباشند, تهران تنها دوروزه به گند کشیده میشود. 2 سال قبل با اخراج گسترده افغانها این امر مشاهده شد.
اگر افغانها نبودند نیمی از بازار تهران بیکار می ماندند.
بسیاری از تجار خارجی در ایران افغانها هستند.
80 درصد از قصابان تهران در کشتارگاه ها افغان هستند.
پروژ نطنز را یک فرد افغان اداره می کند و هزاران سود دیگر برای دولت ایران.
چه خوب بود که دولت ایران افغانها از ابتدا به صورت قانونی به رسمیت می شناخت نه اینکه ....
با تشکر و عذر خواهی از همگان- رضا از تهران-

>>>   رضاجان از تهران لطفا شایعه پراکنی نکن !پروژه نطنز ایران رو یک افغانی اداره کند!!!!!!! من و تو که هموطنامونو خوب میشناسیم این حرف رو نزن چون مرغ پخته خندش میگیره و جلوی ایرانیا رسوا میشیم.اخه به عقلت رجوع کن امریکا همیشه میخواد دستاوردهای فنی ایرانو وارداتی نشون بده تا منکر پیشرفت ایران بشه اونوقت یک افغانی (خارجی) سر یکی از عظیمترین پروژه های ایران باشه امریکا سکوت کنه؟!! در ضمن تا حدی با نظر ناهید موافقم اگه تعداد مهاجران غیر قانونی 4برابر ما مجازها نبود ایران مطمئنا بچشم مزاحم بما نگا نمیکرد یعنی همه تقصیرا گردن این غیر مجازها با وحشیگریهاشونه

>>>   اقای حیدری دست تان دردنکند که مشکلات مهاجرین رابیان کردی ماازدولت ایران توقع این رانداریم که خانه میلک وماشین بنام مابکند حداقل افغانهای که ماشین داردبرای شان گواهینامه رانندگی صادرکند تامجبورنباشد قانون رادوربزند من خودم ماشین دارم دراستان کرمان زندگی میکنم دریک شهرستان که فاصله تامرکزاستان حدود 2ساعت میباشد یکباربه همراخانواده بدون ماشین به کرمان رفتم ازاین طرف چون شهرستان کوچک است همه همدیگر رامیشناسد براحتی بلیت اتوبوس گرفتیم موقع برگشت توتیرمینال بلیت بما ندادندگفتم من کاردشناسای دارم درجواب گفت کاردکه هیچی اگرپاسپورت تجارت هم داشته باشی بلیت نمیدم چون افغانی هستی بعدازتیرمینال اتوبوسها امدم ایستگاه ماشین های سواری انجاهم همین برخوردراباماکردند فقط یکسری بدون ماشین به کرمان رفتم راهی که دوساعت هست ماشش ساعت تورابودیم باماشینهای شخصی توی هر مسیر1ساعت الاف ماشین بودیم روزگارم سیا شد تابرگشتم هالا چون تمام مشکلات مان به مرکز استان مربوط میشه مامجبور هستیم این مسیررابرویم هالا اگردولت ایران لطف برای ما گواهینامه رانندگی صادرکند هم مشکلات ماحل میشود هم مشکلات دولت ایران چون دیگرما ازدست پلیس فرار نمیکنیم وپای خدای ناخواسته تصادف یاهرمشکیل که باشد وامیستیم وجواب گوی قانون هستیم ودیگرقانون راهم دورنمیزنیم ودیگر مشکیل برای کس ایجاد نمیشود
مهاجر افغانی ازکرمان

>>>   من این مطلب را در پاسخ به اقایان عبدالستار پیمان و رضا که ایراداتی به اظهار نظر من داشتند می نویسم:اقای حیدری در مقاله خود در باره مهاجرین افغان به طور کلی نوشته بودند وبه نظر می رسید حقوقی را که برای مها جرین افغان می خواهند برای کلیه ان ها طالب هستند چه قانونی وچه غیر قانونی.به همین دلیل من این این سوال را مطرح کردم که:در کجای دنیا یک کشور مسئولیت دارد چند میلیون مهاجر غیر قانونی را..........؟یعنی به ان ها هم حقوقی مانند خرید مسکن،داشتن حساب بانکی و بیمه درمانی بدهند.وهنگامی که در انتهای اظهار نظر خود نوشتم :بنابراین فکر میکنم اگر تجدید نظر ی هم صورت بگیردباید در مورد ان عده ای باشد که مهاجر قانونی هستندو ایران به وجودشان احتیاج دارد ،در واقع بدین معناست که قبول دارم افغان ها به پیشبرد تعدادی از فعالیت های اقتصادی در ایران کمک می کنند.این نکته را نیز یاد اوری می کنم چون تا کنون امارهای کاملی در مورد فعالیت افغان ها در ایران منتشر نشده امارهای غیر رسمی شاید کمی اغراق امیز باشد.علاوه بر این اگر قرار باشد ایران به کلیه مهاجرین اعم از قانونی و غیر قانونی حقوقی یکسان بدهد ایا همین خود انگیزه ای قوی برای مهاجرت های بیشتر نخواهد بود؟در پایان مایلم به خوانندگان افغان بگویم که من خود علاقمند به مسایل افغانستان هستم و تا حدودی در باره تاریخ و فرهنگ افغانستان اطلاعاتی دارم واز غم و رنج های انان در سالهای جنگ و بحران های سیاسی بی اطلاع نیستم و میدانم مهاجر دور از وطن در هر کجای دنیا از دوری از خاک خود غمگین است وحتی از کوچکترین بی مهری ممکن است دل شکسته گردد.به قول شاعر:
در شکست جام دل هیچ احتیاج سنگ نیست
این شقایق را نگاهی سرد پر پر میکند
ناهید

>>>   سلام برادر رضا،"پروژه نطنز ایران رو یک افغانی اداره می کنه" دیگه از اون حرف هاست، این رو از کجا آوردید، آخه برادر من، کدوم کشور میاد مهمترین سایت کشور خودش اون هم از نوع هسته ایش رو به یک خارجی واگذار کنه، مگه خود ایرانی ها مردند، کشوری که فراوان دانشمند هسته ای داره،
برادر من، این رو برای محض اطلاع ات می گم، ایران جوان های نخبه زیاد داره و هر سال در المپیادهای جهانی ایرانی ها جرو نفرات برتر (اول تا دهم) هستند.
یک چیز دیگه،؛ شنیده بودیم برخی کشورها به خاطر نداشتن افراد و مشاهیر ،، دانشمندان بزرگ ایرانی را از خودشون می دونند ولی دیگه پروژه نطنز از اون حرف ها بود.

>>>   شعری از محمد کاظم کاظمی- شاعر افغان
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌++
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت++
‌طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد++
و سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد شد++
و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!++
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!++
همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهد رفت++
‌و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهد رفت‌++
***
منم تمام افق را به رنج گردیده‌،++
منم که هر که مرا دیده‌، در گذر دیده++
‌منم که نانی اگر داشتم‌، ز آجر بود++
و سفره‌ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود++
به هرچه آینه‌، تصویری از شکست من است‌++
به سنگ ‌سنگ بناها، نشان دست من است++
‌ اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌++
تمام مردم این شهر، می‌شناسندم++
‌ من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد++
نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد++
***
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد++
و سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهد شد++
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌++
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌++
***
چگونه باز نگردم‌، که سنگرم آنجاست‌++
چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌++
چگونه باز نگردم که مسجد و محراب‌++
و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست++
‌ اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود++
قیام‌بستن و الله اکبرم آنجاست‌++
شکسته‌بالی‌ام اینجا شکست طاقت نیست++
‌کرانه‌ای که در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست++
‌ مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم‌++
مگیر خرده‌، که آن پای دیگرم آنجاست‌++
***
شکسته می‌گذرم امشب از کنار شما++
و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما++
من از سکوت شب سردتان خبر دارم‌++
شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌++
تو هم به‌سان من از یک ستاره سر دیدی++‌
پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی‌++
تویی که کوچه غربت سپرده‌ای با من‌++
و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من++
‌تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم++
‌تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌++
***
اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت++
‌و چند بته مستوجب درو هم داشت++
‌اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان++
اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه تان‌++
اگرچه متهم جرم مستند بودم‌++
اگرچه لایق سنگینی لحد بودم++
‌ دم سفر مپسندید ناامید مرا++
ولو دروغ‌، عزیزان‌! بهل کنید مرا++
تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم رفت‌++
پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت++
‌ به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌++
به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌++
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان‌++
و مستجاب شود باقی دعاهاتان++
‌ همیشه قلک فرزندهایتان پر باد++
و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد++

>>>   فارغ از هرگونه برداشت شخصی و انتفاع سیاسی و قومی میان ملت ایران و افغانستان در این مقاله جای چند اشکال وجود دارد:
1. قوانین اکثر کشورهای جهان و همه کشورهای منطقه (که به لحاظ فرهنگی، حقوقی و سیاسی در شرایط تقریبا یکسانی قراردارد) بر این منوال است که حقوق شهروندان و متبعین خود را در اهم درجه قرار داده و رعایت کنند. بنابراین خرید ملک، سرمایه گذاری، خرید ماشین و ... توسط اتباع خارجی تابع قوانین خاص هر کشوری است. گرچه در ایران نیز بخشهای جذب سرمایه گذاری و صدور مجوزهای اقامت و خرید ملک و مستقلات و ... عهده دار این امر می باشند و شخص محترم نویسنده کافیست با مراجعه به بخش اقتصادی یکی از نمایندگیهای ایران در افغانستان صحت و سقم موضوع را جویا شود. برای نمونه یکی از تجار افغانی 51 درصد سهام کارخانه فرش .... در یزد و کاشان را دارا بوده و در این میان و برای تشویق سایر سرمایه گذاران، دولت ایران علاوه بر صدور مجوز اقامت ده ساله، سایر مجوزهای مورد درخواست این تاجر محترم افغان را نیز صبت و صادر کرده است.
2. حضور نامرئی اتباع و مهاجرین محترم افغانستان در ایران مربوط به دوره آقای احمدی نژاد نیست که حالا از آن یاد شود بلکه مربوط به سی سال گذشته است. گذشته ای که همه زورمداران افغان بر سر تصاحب قدرت و حاکمیت با هم جنگیدند و افغانستان آباد و در حال پیشرفت آن زمان را به بیغوله ای خاک آلود تبدیل کردند که نتیجه آن تسلط کشورهای بیگانه بر مردم و پدیدار شدن چهره کریه و زشت فقر، کشته شدن زنان و بچه های بیگناه، تجاوز آشکار به خانه و ناموس افغانهای باغیرت شده است. در این میان، ایران نه مانند سایر کشورهای همسایه که در نزدیک مرز خود با ایجاد کمپ، آبروی برادران افغان خود را پیمال کردند، بلکه با احترام و عزت طی سی سال از ایشان پذیرایی کرده و آنانرا همچون مهاجرین صدر اسلام بر سر سفره های خود نشاندند. که البته حضور این برادران در ایران دوامدار بوده در حالیکه در کشور همسایه، آنان را اخراج می کنند.
3. ضمن اذعان و موافقت با نویسنده محترم در خصوص انتفاع هر دو طرف مردم ایران و مهاجرین محترم افغانستان، چگونه از شواهد پیداست که دولت ایران دو راه بیشتر برای رفنار با مهاجرین و اتباع محترم افغانی ندارد؟؟؟ چرا گزینه اول مطرح شده توسط نویسنده محترم مردود دانسته شده است؟ اگر قرار باشد همه مردم افغانستان پس از بازگشت شرایط تقریبا امن و بازسازی افغانستان، هنوز از سایر کشورهای به افعانستان بازنگردند، پس چه کسی میخواهد کشورشان را آباد کند؟؟؟ نکند قرار است افعانهای محترم همه از کشور بگریزند و جای آنها، بیگانگان غربی کشور افغانستان را اداره و بازسازی کنند؟؟!
در پایان، نظر نویسنده و دست اندرکاران محترم پایگاه اطلاع رسانی افغانستان را به این آیه شریفه معطوف میدارد که:
« ان ا... لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ».
با تشکر. سلمان از ایران.

>>>   ماتصدیق رانندگی میخواهیم این خیلی برایمامهیم است

>>>   امیدوارم دوستان واقع بینانه و دورازتعصبات و براینگتن احساسات نادرست نظرخودشان را مطرح کنند
ن. ر.ق

>>>   سلام چرا نظر دیشب را بیان نکردید و. من حقیقتی غیر قابل قبول و باور نکردنی را بیان کردم انتظار دارم شما در بیان نظرات دیگران , نظزات خاص را بیان نکنید. من در پروژه نطنز بودم.
با تشکر رضا از تهران-

>>>   در اظهار نظرهای خوانندگان این روزنامه و مقاله اقای حیدری اغلب به امارهای غیر رسمی استناد شده است.لازم به یاد اوری است در اخرین امار گیری از اتباع افغان ، جمعیت کل انان توسط وزارت کشور ایران در اوایل اذر ماه امسال سه میلیون نفر اعلام شد که از این عده حدود یک میلیون نفر به طور قانونی در ایران زندگی می کند.البته این رقم از ابتدای مهاجرت افغان ها به ایران در سال های مختلف متفاوت بوده است.
مشکلات مر بوط به کودکان حاصل از ازدواج های میان افغان ها وایرانیان نیز برخی اوقات در روزنامه های ایران منعکس شده است و تعدادی از نمایندگان زن مجلس ایران در سالهای گذشته و همچنین مجلس کنونی به ان توجه نشان داده و خواستار اقداماتی برای حل این مشکل شده اند.

خواننده ایرانی روز نامه

>>>   برادر حیدری با تشکر از طرح موضوع . بعنوان برادر ایرانی که دست اندر کار موضوع افغانستان است عرض می کنم که بسیاری از واقعیت های موجود در صحنه را ندیده و بر اساس ظاهر قضاوت فرموده اید . ایران کشوری انقلابی است و افتخار می کند که توانسته بمدت سی سال میزبان میلیونها نفر از برادران افغانی خود باشد . تعارف نمی کنم . آیا حساب کرده اید که ما بخاطر اینکه شما روی پا بایستید تاکنون چقدر هزینه های سیاسی ؛ عقیدتی ؛ اجتماعی ؛ اقتصادی و غیره کرده ایم ؟ آیا می دانید در زمان موشک باری تهران توسط صدام ملعون روسها به وزیر خارجه وقت صریحا اعلام کردند که دست از افغانستان بردارد و موشک باران ها قطع خواهد شد و ما نپذیرفتیم و 140 عدد موشک خوردیم . آیا و آیا و آیا . ما هیچ منتی بر شما نمی خواهیم بگذاریم بلکه به تکلیف مان عمل کردیم . لیکن سئوال اینجاست که آیا میهمانان عزیزمان هم به وظایف میهمان بودنشان عمل می کنند ؟ آیا می دانید خود ایران با چه مشکلاتی روبروست از داخل و از خارج . آیا افغانستان آباد و مستقل و مقتدر بنفع ایران است یا افغانستان خراب و درهم و لانه آمریکا و ناتو و غیره . علیرغم این موضوعات طرح های خدمات رسانی بیشتر علیرغم مشکلات سنگین در دست بررسی است که انشاءا... اوضاع را بهتر از این خواهد نمود .
برادر ایرانی شما .

نیاز مند کیست؟!

حدودآ سه ما قبل پسر بچه9 -10 ساله مهاجر هزاره همراه با خواهر کوچک ومادرش، هفته یکبار سری به محل کارم میزد واین حقیر مبلغ ناچیزی به او میدادم.(زیاد اهل کمک کردن نیستم) 

این سه نفر وضعیتی ظاهری خوبی نداشتند.! بدن لاغر ونحیف وظاهر کاملا" غیر بهداشتی آنها هر آدمی را وادار به واکنش منفی میکرد. به همین علت هنگام مراجعه آنها عکس العمل همکارانم اصلا مناسب نبود(این را عرض کردم تا متوجه مطلب بشوید)

هفته ها این کار ادامه داشت تا اینکه به طور اتفاقی پدر خانواده را هم دیدم. متاسفانه وضعیت او از دیگران هم بد تر بود.

بعد از گذشت چند هفته آنها؛ هفته دوبار مراجعه میکردند وکمی بعد روز در میان مراجعه کردند. این کار شان مرا کمی به وسواس انداخت وشروع کردم به پرس وجو که اینها کی هستند وکجا زندگی میکنند.

پرس وجویم نتیجه خوبی نداشت وشایعات زیادی در باره شان شنیدم هیچ کس نمیدانست آنها کی هستند،کجا زندگی میکنند وشب را درکجا به صبح میرسانند. همه جا دیده میشدند ولی وهیچ کجا هم نبودند.

یکی از روزها به پسر بچه گفتم: شما به پدر ومادرت بگو که هفته یکبار بیشتر اینجا نیائید. واو گفت چشم.

گفتن این حرف به پسر بچه دوتا علت داشت. اول اینکه بضاعت مالی  ودر آمد من به قدری نیست که بتوانم به چنین خانواده های روز درمیان کمک مالی بکنم. دوم اینکه ترسیدم این آمدن شان تبدیل به عادت بشود واگر روزی از روی مجبوریت همین مبلغ ناچیز را نتوانم به آنها بدهم چه اتفاقی خواهد افتاد؟!

بعد از آنروز دیگر آنها به محل کارم نیامد وتقاضای کمک نکردند.!

حال کارم غلط بوده یا درست بماند.!

اما من دلم تنگ شده ودوست دارم تا دوباره آن پسر بچه بیاید وهنگام رفتن بگوید:

خدا مشتریای توره زیاد کنه.

پ.ن: زندگی این خانواده مهاجر هزاره مثل معمای حل نشده برایم باقی مانده است.

بدن های لاغر ونحیف ظاهر کثیف ونامناسب وهوش بسیار بالا و طرزصحبت وآداب ومعاشرت قوی آنها نشان از چه داشت؟ براستی آنها کی بودند؟ روحیه پژمرده ، صحبت های با لکنت زبانی وادا اطوار هایی برای به رحم آرودن دل خلق الله که شاخصه چنین  افرادی میباشد، هیچ کدام در آنها دیده نمیشد.

آنها دیگر در این شهر نیستند.

ومن مانده ام  با یک سئوال !  که آیا فرصتی را ازدست داده ام؟!

جلیل نظری، هنرمند مهاجر هزاره!

درست یادم نیست که در کدام نشریه خوانده وبودم.!

در اوایل دهه هفتاد نادر طالب زاده در یک موسسه ای فرهنگی تعداد 20 نفر از مهاجرین افغانستانی را برای ساختن فیلم های سینمایی در رشته های بازیگری،کارگردانی،فیلمبرداری، تدوین و... تعلیم داده بود.

اگر اشتباه نکنم جلیل نظری یکی از کسانی بود که در این موسسه فارغ التحصل شد ودر چند سریال هم نقش های بسیار کوتاه وبی اهمیتی ایفا نمود.

در سال 1379 در ایران فیلمی ساخته شد بنام "جمعه" به کارگردانی حسن یکتا پناه وبازیگری جلیل نظری. جلیل نظری یکسال بعد فیلم راه بهشت راه با کارگردانی اقای بهرازنیا بازی کرد.

مدت ها است که از جلیل نظری هیچ خبری ندارم ودر فضای مجازی هم متاسفانه چیزی به درد بخوری دست گیرم نشد.

صورت گرد(هزارگی)وچشمان همیشه در انتظار، شاخصه های اصلی جلیل نظری میباشد.

برای اینکه یادی از این هنرمند کرده باشم تعداد چند عدد عکس از فیلم سینمایی جمعه که توانستم در فضایی مجازی بیابم نشر میکنم.

هر جا که هست، نانش گرم وآبش سرد باشد.







نان در ایران گران شد.

نان 

 

قیمت جدید انواع نان در تهران اعلام شد.

نان سنگگ:قیمت قبلی۱۲۵ تومان جدید ۴۰۰ تومان

نان بربری: قیمت قبلی۱۰۰تومان جدید ۳۰۰ تومان

نان تافتون: قیمت قبلی۵۰ تومان جدید ۲۰۰تومان

نان لواش: قیمت قبلی ۲۰تومان جدید۱۰۰تومان

فقط یک تیتر امیدوار کننده! همین

گاه گداری در خبر گزاری های ایرانی واز قول مسئولان ایرانی خبر های به صورت تیتر، نشر میشود که باعث امیدواری مهاجرین افغانستانی میشود که یک جورای قند توی دهان آدم آب شده  و اظافه  آن از لب ولوچه آدم راه می افتد. مثل همین تیتر ذیل.

اتباع افغانی مجاز تحت پوشش بیمه‌ قرار می‌گیرند

موسوی‌نسب‌ گفت: اتباع افغانی مجاز در استان تهران بعد از هدفمند‌کردن یارانه‌ها تحت پوشش بیمه‌ای قرار خواهند گرفت.

به گزارش اداره کل امور اتباع و مهاجرین خارجی به نقل از خبرگزاری فارس عیسی موسوی‌نسب مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری تهران در خصوص سرانجام اجرای طرح جامع ساماندهی اتباع خارجی گفت: مرحله اول این طرح که شناسایی اتباع غیرمجاز بود، در نیمه اول سال جاری اجرا شد که با استقبال خوبی روبه‌رو بود و 320 هزار نفر اتباع مجاز ثبت‌نام کرده‌اند.

 وی ادامه داد: اما در مراحل دوم آمایش اتباع افغانی مجاز انجام شد که تا الان تقریبا 86 درصد از اتباع مجاز افغانی که 320 هزار نفر می‌شوند، کارت‌های آمایش 6 خود را دریافت کردند.

 مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری تهران با بیان اینکه طبق آمارهای قبلی حدود سه میلیون اتباع غیرمجاز و مجاز افغانی در داخل کشور زندگی می‌کنند، یادآور شد: استان تهران بالاترین جمعیت مجاز و غیرمجاز افغانی را به خود اختصاص داده است.

 موسوی‌نسب همچنین در خصوص آمار تفکیکی اتباع مجاز افغانی ساکن در استان تهران خاطرنشان کرد: تهران با 43هزار و 798 نفر، ری با 41 هزار و 501 نفر، ورامین با 64 هزار و 345 نفر، پاکدشت با 32 هزار و 645 نفر، کرج با 32 هزار و 324 نفر، اسلامشهر با 30هزار و 210 نفر، شهریار با 30 هزار و 276 نفر و دماوند با 9هزار و 256 نفر با لاترین جمعیت اتباع مجاز افغانی را دارا است.

 * آغاز مرحله سوم طرح جامع ساماندهی اتباع خارجی از اویل دی ماه

 وی با بیان اینکه استقبال اتباع افغانی از طرح جامع ساماندهی اتباع خارجی بی‌نظیر بوده است، گفت: مرحله دوم این طرح تا پایان آذرماه ادامه دارد و در اوایل دی ماه مرحله سوم که فراخوان اینترنتی اتباع افغانی غیرمجاز است با اطلاعیه وزارت کشور آغاز خواهد شد.

 مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری تهران با اشاره به نحوه اجرای مرحله سوم طرح ساماندهی اتباع خارجی (فراخوان اینترنتی اتباع غیرمجاز) تصریح کرد: آن دسته از افرادی که در مرحله اول کد شناسایی گرفته‌اند، در این مرحله مراجعه کرده و در صورتی که اطلاعاتشان ناقص باشد، آن‌را برطرف می‌کنند و برای مراجعه به پایگاه‌های از پیش تعیین شده جهت تکمیل پرونده نوبت‌دهی می‌شوند.

 * ابطال کارت اقامت اتباع مجازی که در طرح ساماندهی اتباع خارجی شرکت نکنند

 موسوی‌نسب همچنین درباره اتباع افغانی که تاکنون در طرح ساماندهی اتباع خارجی ثبت نام نکرده‌اند، تصریح کرد: حتی اتباع مجازی که در این طرح شرکت نکنند، حضورشان در ایران غیرقانونی محسوب شده و کارت اقامتشان باطل می‌شود.

 وی ادامه داد: بنابراین همه اتباع افغانی باید بدانند در صورتی که در طرح جامع ساماندهی اتباع خارجی شرکت نکنند، غیرمجاز شناخته شده و از همه تسهیلات جمهوری اسلامی ایران همچون تحصیل، بهداشت و سایر خدمات محروم می‌شوند و همچنین غیرقانونی شناخته شده و مراجع انتظامی برابر قانون با آنها برخورد خواهند کرد.

 مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری تهران تأکید کرد: اتباع افغانی که در این طرح شرکت کنند، تسهیلات ویژه‌ای برای حضور قانونی آنها ایجاد خواهد شد.

 موسوی‌نسب در ادامه در خصوص وضعیت اتباع افغانی بعد از هدفمندکردن یارانه‌ها در ایران گفت: بحث هدفمندکردن یارانه‌ها برای اتباع ایرانی قابل تعریف است اما با هماهنگی کمیساری عالی پناهندگان، وزارت کشور برنامه‌ای را برای اتباع خارجی در دستور کار خود دارد تا بخشی از فشاری که در هدفمندی یارانه‌ها به آنها وارد می‌شود، برطرف شود.

 وی با بیان اینکه برای کم کردن فشار ناشی از هدفمندکردن یارانه‌ها به اتباع خارجی توافقاتی با کمیساریای عالی پناهندگان صورت گرفته است که متعاقباً اطلاع‌رسانی دقیقی در این مورد صورت خواهد گرفت، اظهار داشت: تعداد 320 هزار اتباع افغانی که در تهران مجاز شناخته می‌شوند، طبق پیش‌بینی بعد از هدفمند‌کردن یارانه‌ها تحت پوشش بیمه‌ای قرار خواهند گرفت.

عکس های محرم ۱۳۸۸

  عکسها مربوط به برگزاری مراسم عزاداری ایام محرم سال ۱۳۸۸ مهاجرین افغانستانی مقیم قرچک ورامین میباشد. گزارش کامل را در اینجا میتوانید بخوانید.

 

 از جایگاه

 

ادامه مطلب لطفا؛

ادامه مطلب ...