سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)
سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

با شمع ها در تاریکی تا به...؟!

پنج شنبه 22 اکتبر 2009بوسیله‌ى شیرمحمد حیدری

این داستان کوتاه  تقدیم میشود به همه هموطنانم که در راه هجرت جان خود ویا یکی از عزیزانش را از دست داده است.

در یکی از بعد ازظهرگرم تیر ماه، مینی بوسی به آرامی درکنار جاده اسفالت توقف میکند، ودرب ماشین آهسته باز میشود. زنی جوان وقد بلند باعینک آفتابی ومانتو وچادر مشکی از ماشین پیاده میشود وماشین حرکت میکند ومی رود.

زن جوان دستی به عینکش میزند وطول جاده رانگاه میکند، وقتیکه مطمئین میشودماشینی در حال عبور از جاده نیست،از عرض جاده میگذرد وپا به جاده خاکی میگذارد.

این زن جوان که ۲۵غروب طلای از عروسی اش نگذشته، اسمش عاطفه است.عاطفه طول جاده خاکی را نگاه میکند، فقط چند نفر را میبیند که در جاده خاکی به طرف روستای عسکر آباد میروند. در انتهای جاده خاکی روستای با انبوهی از درخت به چشم میخورد. گنبد فیروزه ی مسجدروستا وچندباب خانه با نمای سنگی از لابلای درختان خود نمای میکنند. اطراف روستا تا چشم کار میکند زمین های کشاورزی قراردارد. 

ادامه مطلب ...