سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)
سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

حاشیه نویسی بر یک مطلب!

بازهم یک مطلب دیگر از آقای کاظمی در خبر گزاری فارس نشرشد.

این نوشته بی نظیر است. بی نظیر این جهت که در یک خبرگزاری ایرانی نشر شده است.

https://telegram.me/mkazemkazemi/593

بنده به سهم خودم از جناب کاظمی وهمین طور مسئولان خبرگزاری فارس بابت تحریر ونشر این مطلب تشکر وقدر دانی میکنم.

وامابا اجازه دوستان  دونکته را در حاشیه این  نوشته اضافه میکنم.
1- ماجرای دهه هفتاد واخراج مهاجرین از مشهد با بدترین وضعیت ممکن کار یک شخص نیست که حا لا با ابراز پیشمانی آ ن شخص گناه یک سیستم شسته بشود و آن  سیستم  پاک ومنزه گردد بلکه آن رفتارو آن عمکلرد  سیستماتیک بود؛ یعنی یک عده ای در اتاق فکر جمع میشدند وبرنامه ریزی میکردند وتصیمیم میگرفتند واجرای اش میکردند وکریم غول هم یکی از ده ها نفری بود که فقط مامور اجرا بود؛ یعنی مامور بود ومعذور.

اگر کریم غول واقعا از رفتار ناشایستش با مهاجرین  افغانستانی عذاب وجدان داشت؛ این  توبه وابراز پیشمانی اش در صورت برای ما قابل قبول وباور پذیر بود که قبل از گرفتار شدن به بیماری سرطان خودکشی میکرد وقبل از خود کشی حتما دلیلش را هم مینوشت .

2- بیماری سرطان بسیار بیماری نامردی هست. توبه بیمارسرطان بیشتر هذیان است تا واقعیت. یک بیمار سرطان در ماه های آخر عمرش  به خاطر کشتن سوسک  های توی حمام وشپش های لای درز پراهنش هم عذاب وجدان میگیرد وبابت آنها احساس گناه میکند چه  برسد به ازیت وآزار هم نوع خودش. بنا براین  توبه کریم غول هیچ ارزشی ندارد وبر اثر نوع بیماری و وضعیت مزاجی اش؛ حلالیت طلبیدنش کاملا طبیعی وخارج از  قوه عقلی ایشان بوده است.


حاشیه ای بر یک خبر"خانواده شهدای غیرایرانی تبعه ایران می‌شوند"!

اشاره: درحالیکه در داخل افغانستان جنگ  احزاب وسران گروه ها وقومیت های مختلف برسر پروژه توتاب درجریان است وکل ملت از خورد وبزرگ فکرشان مشغول این مساله هست؛ در ایران خبری مهم وسرنوشت سازی در رسانه نشر شده که در داخل افغانستان هنوز بازتابی مناسب نداشته است؛ یعنی جریان پروزه توتاب وحواشی آن اجازه نمیدهد تا رسانه به این خبر بپردازند وتحلیل وتفسیر بکنند.

به نظر صاحب این قلم مساله تابعیت دادن مهاجرین افغانستانی مقیم ایران آنهم به شرط جنگیدن وکشته شدن برای  منافع ایران وایرانی مهم تر از نصب  شدن پایه برق در کدام قسمت از خاک افغانستان میباشد. به همین علت برخود لازم دیدم تا در این مورد به چند نکته مهم اشاره بکنم.

 یکم:  حدود سه ویا چهار سال  قبل  خبری دربین مهاجرین  پخش شد مبنی براینکه،  اگر کسی داوطلب باشد توسط ایران برای جنگ به سوریه فرستاده میشود. خب در چنین وضعیتی اولین سئوالی که در ذهن مهاجرین ایجادشد این بود که: به چه قیمتی؟ یعنی کسی  برای جنگیدن در وسوریه مخالفت نکرد منتها برای رفتن به وسوریه دلیل قانع کننده میخواستند. 

ادامه مطلب ...

توضیحی واضحات بر یک نقد کوتاه!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

محمد کاظم کاظمی؛ دیکتاتور فکری ویا مصلح اجتماعی؟!

محمد کاظم کاظمی شاعرنام آور افغانستانی مقیم ایران طی مطلبی کوتاهی نوشته است که:

ببینید، یک پلیس با مهاجر ما بد برخورد کند. بعد با او برخورد کنند. نتیجه این می‌شود که نگاه آن پلیس به مردم ما بهتر شود؟ نه. شاید حتی عقده‌ای شود و در جایی دیگر که دستش برسد جبران کند.
واقعاً می‌شود مطمئن بود که اگر با چند تا پلیس خاطی برخورد شود، برخورد پلیس‌ها با مهاجرین بهتر می‌شود؟ من فکر می‌کنم در مجموع اگر همه پلیس‌ها حس کنند که به خاطر مهاجرین دارد به آنها فشار می‌آید، بدتر خواهند کرد. یعنی جایی که دستشان برسد، عقده‌شان را خالی می‌کنند. این نتیجه طبیعی مجازات‌هایی از این قبیل است.

واکنش در باره این مطلب گوناگون بوده. عده ای معترض بودند که این نوع قضاوت درباره ای رفتار پلیس ایران متملقانه است وعده ای دیگر گفتند که نه منطقی وکار شناسی هست.

در این مطلب سعی میکنم علت چنین نوشته ای را بررسی کنم. لازم به ذکر است که آقای کاظمی کلا مخالف هرگونه انتقاد که به زعم ایشان رابطه دو ملت ایران وافغانستان را خراب بکند؛ هستند. ایشان معتقد هستند به جای انتقاد از میزبان سعی بکنیم رفتار خودمان را اصلاح بکنیم تانسل بعد ایرانی با مهاجرین فتار مناسب داشته باشند.

حال میرسیم به سئوال اصلی: آیا محمد کاظم کاظمی یک دیکتور فکری هستند ویا یک مصلح اجتماعی؟

 عقیده بنده اینه که ایشان یک دیکاتور "فکری" هستند.

اقای کاظمی مرد بزرگی هست. در ایران بعد از دکتر مولایی ایشان دومین فرد فرهنگی افغانستانی هستند که سالها در ایران زندگی کرده اند. طبق گفته خودشان حداقل ده بار در محضر رهبر ایران شعر سروده اند. ایشان برای زبان فارسی زحمت فراوان کشیده اند وبه گردن تک تک ما حق ویژه ای دارند ولی متاسفانه یک ایرادی نه چندان کوچک هم دارند.

ایشان حس میکند تنها کسی هست که در زمینه مسایل ومعضلات اجتماعی مهاجرین حق اظهار نظر دارند. بار ها در فضای مجازی شاهد بوده ایم که ایشان از مطالب نشر شده در فضای مجازی انتقاد کرده اند واهالی فضای مجازی را به سکوت دعوت کرده است.

من فکر میکنم ایشان احساس قدرت میکند. این احساس بر اثر سالها زندگی درایران ومراده با فرهنیگان وبزرگان حتی رهبر معظم انقلاب ایجاد شده است واین مراوده واین احساس باعث شده است ایشان به این نتیجه برسند که فقط ایشان صلاحیت اظهار نظر دارند وحرف ایشان حق است ودیگران باطل.

 روش جناب کاظمی نشان میدهد که ایشان از بدنه اصلی مهاجرین فاصله گرفته است  وبا مسایل ومشکلات واقعی جامعه مهاجر بیگانه شده است. ایشان فکر میکنند اگر یک مهاجر وارد یک اداره میشه همه دست به سینه جولویش ایستاد میشه وخوش امد میگویند. ایشان تصور میکند همه مهاجرین مثل خودش خاص است ودر بین جامعه ای ایرانی مورد احترام هستند. ایشان خیال میکنند همه مهاجرین ده بار در حضور رهبر معظم انقلاب مشرف شده اند.

جناب کاظمی عزیز شما بزرگید، شما سرورید، شما محترمید.  واما مهربانا  نیم نگاهی به زیر پایت بینداز ومشکلات مهاجرین را از نزدیک ببین وبررسی کن.  نسخه شما برای مهاجرین شفا بخش نیست. مهاجرین پول نان شب ندارند وانو قت شما ویتامین تجویز میکنید. یاحق.


روز پدر! ودلتنگیهای من

این روزا شدم یک مسلمان واقعی. میگی چطوری عرض میکنم.
هروقت از وضعیت اسلام ومسلمین در حال حاضر صحبتی پیش بیاید؛ مسلمان چون هیچ حرفی برای گفتن ندارند، سریعا دست میکند توی خورجین شان ویک آیه ویا حدیث بیرون میکشند ومیگن: آری ما 1400 سال قبل فلان بودیم وبهمان شدیم.
حالا من دقیقا همان حالت را پیدا کرده ام.کلا گیج وگولم،منگم وهیچ حس وحال نوشتن مطلب جدید ندارم. ساعت ها فکر  میکنم یه چیزی جدید بنویسم ولی نمیشه. برای اینکه جلوی در وهمسایه کم نیاورم دست توی خورجینم میکنم وبرای هر مناسبتی یه مطلب بیرون میکشم. مثل همین مطلب که برای روز پدر شش سال قبل نوشته بودم. فقط بگم که فعلا سه فرزند دارم.
***
روز پدر! ودلتنگیهای من
۵تیر ما روز ولادت امام علی (ع) مبارک

در ایران این روز را بنام روز پدر نام گزاری کرده اند .

در تمام این سالها که در ایران مهاجر هستم ، در چنین روز های که یادی از پدر میشود ، یک احساس خواصی به من دست میدهد !

آن سالها که جوان بودم بسیاری وقت ها دچار چنین حالتی میشدم ، زمان که به یک راهنما ویک دوست خوب وقابل اعتماد نیاز پیدا میکردم ، زمانیکه درد غربت عرصه را بر من تنگ میکرد ، زمانیکه به علت کم تجربه گی وجوانی با مشکلات زندگی رو برو میشدم، وآنوقت که دلم از دنیای غربت میگرفت وبغض در گلویم گیر میکرد ، ومیخواستم سرم را روی شانه کسی بگذارم وزار وزار گریه کنم وآهسته بگویم پدر، مشکل دارم، پدر این جای کارم میلنگد، پدر راه راست کجاست است؟ وبی راهه کدام است؟ پدر قربان ریش سفید ودست زبر تو بشوم ، دلم میخواهد مثل دوران کودکی ام ، صورتم را ببو سی تا دانه دانه مو های محاسنت را روی صورتم حس کنم .

اما نبود، ونبودن او را هنوزم ودر حالی که خودم دوفرزند دارم وپدر هستم، به خوبی حس میکنم . 

ادامه مطلب ...

در باره ای یانیه نخبگان و تشکل‌های جامعۀ مهاجرین افغانستانى در واکنش به حادثۀ خیرآباد


 من مخالف نشر چنین بیانیه ای هستم زیرا حق معترضین به این جنایت و  انتقاد ازسکوت  هدفمند رسانیه ای در ایران نادیده گرفته شده  است. نشر این بیانیه حداقل اثرش نا امیدی کسانی هست که در این راه مطالب انتقادی نشر کردند.  این عده با خواندن این بیانیه کلا دچار افسردگی وسر گمی شده اند واحساس حماقت میکنند. متاسفانه انتقادا ت چند روزه جامعه فضای مجازی مثل باد هوا محسوب شده است این درحالی است که اگرچنانچه این اعتراضات نبود، خون به ناحق ریخته شده ای ستایش عزیز  در خاموشی وبی خبری فراموش میشد. من فعلا سکوت میکنم ولی این بیانیه را مانند سند نگهداری میکنم. البته ارزو میکنم هیچ وقت مساله پیش نیاید که مجبور بشم این سند را رو بکنم ولی اگر ما مهاجر هستیم ومیزبان هم ایران؛ بدو ن شک این سند لازم خواهد شد ان وقت من تمام امضا کنندگان این سند را دردادگاه جامعه ای مجازی خواهم کشید. یا حق                      

 علی خلیلی, [19.04.16 04:13]

[Forwarded from محمدکاظم کاظمی]

بیانیه نخبگان و تشکل‌های جامعۀ مهاجرین افغانستانى در واکنش به حادثۀ خیرآباد


پرپر شدن گل نوشکفته، ستایش قریشی، دو ملت افغانستان و ایران را در بهتی دردناک فروبرد  و موجی از تأثر و همدلی برانگیخت که هر دو کشور را فرا گرفت.

زیست مشترک ما در محیط مهاجرت، با همه دشواری‌های اجتناب‌ناپذیر برای هر دو ملت، برگ‌های روشنی از وفاق و همسویی نیز داشته است، از حضور دوشادوش در صحنه‌های جنگ و جهاد بگیرید، تا سعی و تلاش مشترک برای بازسازی هر دو کشور. و اینک در پی این حادثۀ تلخ، باری دیگر هر دو ملت به صحنه آمدند و این همدلی و مهربانی را تکرار کردند.  

ادامه مطلب ...