فیلم سینمایی ایرانی «ابد ویک روز» ساخته اقای سعید روستایی کارگردان جوان ایرانی را در یوتیوپ تماشا کردم. با کمی جستجو متوجه شدم که این فیلم در بین منتقدین ایرانی باعث جنجال شده است.
منتقدین ونویسندگان ایرانی از دیدگاه خودشان فیلم را نقد وبررسی کردهاند ولی بنده سعی میکنم نگاه کاملا افغانستانی به این فیلم داشته باشم. علت این کارم این است که اصل داستان بر محوریت یک مهاجر افغانستانی میچرخد که با دادن پول سعی میکند با دختر ایرانی ازدواج بکند واورا برای مراسم عروسی به افغانستان ببرد.
خلاصه داستان: یک خانوادهای فقیربامادر پیروفلج وبسیارخسیس و سه برادروچهارخواهرکه ساکن حاشیه شهر تهران بزرگ هستند. برادربزرگه اعتیادرا ترک کرده وبرادروسطی شدید معتاد است وبرادرکوچیکه یک نابغه که سالم ودانش آموز است. دوخواهرازدواج از روی اجبارداشته ویکی شوهرش مرده ودیگری هم زندگی مناسبی ندارد. خواهرسومی بیماری وسواس دارد وخواهر چهارمی که دیپلم خیاطی دارد ازهمه باهوشتر، سالمتر ودر واقع غمخوارکل خانواده میباشد. در این بین برادربزرگه با گرفتن مقداری پول از یک مهاجر افغانستانی؛ خواهرآخری را به صیغه موقت او، در آورده وقرار هم گذاشتهاند که مراسم عروسی درافغانستان برگزار بشود.
درادامه داستان برادروسطی که اعتیاد دارد ازماجرا بو میبرد وسعی میکند دست برادر بزرگه را رو بکند وبه اعضای خانواده بفهماند که در قبال عقد خواهرکوچیکه برادر بزرگه از یک افغانستانی پول گرفته است ولی موفق نمیشود ونهایت برادر بزرگه با مامورین ترک اعتیاد هماهنک نموده واز شر برادر وسطی خلاص میشود.
در انتهای فیلم دخترآخری برخلاف میلش همراه با خانواده مهاجرافغانستانی منزلش را ترک میکند وسوار ماشین « سوزوکی شاسی بلند » شده وراهی خانه بخت میشود ولی ساعتی بعد دوباره به منزل برمیگردد وبعد از برگشت خواهرکوچیه وانصراف از ازدواج با مرد افغانستانی، شاهد گفتگوی برادر بزرگه هستیم که میگه: باشه... باشه... نظیر داد نزن... یه جوری پولتو جور میکنم وپس میدم... آری دیگه... چه کار کنم میگه نمیخواد ازدواج کنه چه کارکنم؟ وپایان فیلم.
داستان فیلم سیاه وسفید وو اقعی ولی متاسفانه دارای یک تناقض اجتماعی است که بنده مایلم به آن اشاره بکنم. قبل ازاینکه به اصل موضوع بپردازم توجه خوانندگان گرامی را به چهار نکته مهم در مورد ازدواج یک مرد مهاجرافغانستانی با دختران ایرانی جلب میکنم.
۱-اگر چنانچه پسر مهاجر افغانستانی مقیم ایران، سالم باشد، کار بکند، معتاد نباشد، خانواده وسرپرست دلسوز داشته باشد هیچ زمانی برای ازدواج سراغ یک دختر ایرانی نخواهد رفت.
۲- اگر چنانچه دختر ایرانی، سالم باشد، دارای نام نیک در محل زندگی خود باشد، بیوه نباشد، والدینش زنده باشند، متعاد نباشند واز هم طلاق نگرفته باشد، با سواد باشد و وضع اقتصادی مناسبی داشته باشد به هیج وجه با یک مرد افغانستانی ازدواج نخواهد کرد.
۳-دخترخوب ونجیب ایرانی، در قدم اول از فامیلش خارج نمیشود اگر بشود از محل زندگیاش خارج نمیشود واگراین اتفاق بیفتد از جامعه ایرانی خارج نمیشود.
۴- صورت اصلی وعامه ازدواج یک مرد افغانستانی با یک دختر ایرانی سه گزینه فوق میباشد مگردرموارد خاص. موارد خاص بسیار اندک ودر بین برخی دانشجویان وفارالحصیلان دانشگاهی میباشد که از روی عشق وعلاقه ولیاقت طرفین انجام میشود.
فیلم ابد ویک روز دقیقا به این واقعیت اشاره دارد ودر چند سکانس توسط بازیگران به این موضوع اشاره میشود که برای دختر ۳۰ ساله آنها هیچ خواستکاری نیامده وهیچ مردی حاضرنیست با یک خانواده معتاد وازهم پاشیده همانندآنها وصلت خویشاوندی برقرار بکند مگر اینکه آن بد بختها مهاجر افغانستانی باشد.
این اولین باری نیست که داستان یک فیلم ایرانی بر محوریت مهاجرین افغانستانی میچرخد. متاسفانه دراکثریت فیلمهای ایرانی ما شاهد توهینهای مستقیم وغیر مستقیم به جامعه مهاجر وفرهنگ وروسوم خودمان هستیم. در فیلم ابد ویک روز کارگردان بسیارتلاش کرده است که ازدام توهین فراربکند ودرطول فیلم هیچ زمانی شاهد جملات توهین آمیزنیستیم وبرعکس در یک سکانس خواهر بزرگترمیگه؛ هیچ فرقی بین افغانی وایرانی نیست بلکه مشکل رفتن به افغانستان وخطر طالبان و... میباشد.
داستان فیلم وشرایط به گونه پیش میرود که در انتهای فیلم وزمانی که خانواده منتظر میهمانان (خانواده داماد مهاجر افغانستانی) هستند، بیننده منتظر افرادی هستند که مثل خود همین خانواده باشند، یعنی فقیر، معتاد، بیتربیت، بدزبان، کلاش، دروغگو و... ولی چنین نیست، یعنی ما در ۹۹ درصد از فیلم شاهدرفتاری سیاه وزشت یک خانواده هستیم که نه پول دارند ونه ادب دارند، نه نزاکت؛ نه احترام بزرگتر سرش میشه ونه میتوانند دو جمله با هم درست آرام حرف بزنند ولی در طرف مقابل خانواده داماد مهاجر افغانستانی انسانهای منطقی، آرام، پول دار؛ شیک پوش، باادب ونزاکت وحفظ احترام مادر وگپ گفت آرام ومنطقی که در چند دقیقه اخرفیلم در داخل ماشین اخرین سیستم سوزوکی شاسی بلند شاهد هستیم.
در واقع کارگردان یک فیلم سیاه وسفید ساخته است که۹۹ درصد فیلم که دریک خانواده به هم ریخته ایرانی میگذرد تماما سیاه ویک در صدکه به خانواده مهاجرین افغانستانی اختصاص داده شده است سفید میباشد. یعنی طرف ایرانی تماما شر وبدبختی وپستی وفرومایگی وطرف افغانستانی تماما خوبی ومهربانی وسربلندی.
خب از این وضعیت میشود برداشتهای گوناگون وتحلیل وتفسیرهای مختلفی داشت ولی برای شخصی بنده یک سوال بیجواب میماند وآن اینکه: زمانیکه یک خانواده مهاجرافغانستانی دروضعیت اقتصادی مناسبی باشند که بتوانند ماشین سوزوکی شاسی بلند سوار بشوند، معتاد نباشند، با ادب وبا نزاکت باشند، احترام والدینشان در اولویت اول کارشان باشد، براستی چرا برای ازدواج وتشکیل خانواده وزندگی آیندهشان سراغ یک خانواده فقیر وبد بخت ومعتاد پرور ایرانی برود؟!
اینجاست که داستان فیلم گرفتار یک پارادوکسیکال اجتماعی میشود که تمام قواعد وقوانین عقلی، منطقی واجتماعی را زیر سئوال میبرد واین وضعیت زمان دردناکتر میشود هیچ منتقد ایرانی به این تناقض اشاره نمیکند وانرا عمدا ندیده میگیرد واین ندیده گرفتن مساله به این مهمی حال آدم را به هم میزند وباعث اسفراغ ذهنی میشود.