سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)
سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

شرح حالی از هجرت وغربت(به مهاجرین چه مدرک میدهد؟)

حدودا" از دوسال قبل زمزمه طرح سرشماری مهاجرین افغانستانی فاقد مدرک ساکن ایران سرزبان ها افتاد. بعد شایع شدن این خبر خیلی از هموطنان ازداخل افغانستان با هزارمشقت وتقبل هزینه های زیاد وپذیرفتن خطر راه های غیرقانونی خودرارابه ایران رساندند. هدف ازاین مهاجرت ثبت نام وگرفتن مدرک قانونی در ایران بود. البته دراصل خبرهیچ زمانی گفته نشد که مدرک جدید میدهد بلکه خبر ازسرشماری مهاجرین با شرایط خاص بود ولی متاسفانه مردم نه حال درست گوش دادن رادارند ونه حوصله تحلیل خبربلکه آنچه که معتبر هست شایعات است.

 طی دوسال گذشته یکی از اصلی ترین سئوالات هموطنان از بنده حقیراین بود: کی مدرک میدهد؟ بنده هم درحدتوان که داشتم توضیح میدادم ولی درنهایت هیچ کسی قانع نمیشد ومدت بعدهمان سئوال را تکرارمیکرد.  ادامه مطلب ...

نقدی بر مطلب آقای محمد کاظم کاظمی. نشر شده در خبرگزاری تسنیم

خبرنگار حوزه مهاجرین، خبرگزاری تسنیم: پس از پخش قسمت بیست‌وسوم برنامه تلویزیونی «وطن‌دار» با عنوان «بازگشت عزتمندانه مهاجرین» موجی از واکنش‌ها در در رابطه با اظهارت «محمد آصف درزابی» رئیس نمایندگی‌های وزارت مهاجرین افغانستا در ایران در فضای مجازی دست به دست گردید.

در همین راستا «محمدکاظم کاظمی» شاعر نام آشنای افغانستانی با ارسال یادداشت اختصاصی به خبرگزاری تسنیم در رابطه با چگونگی و امکان بازگشت مهاجرین افغانستانی به کشورشان به تحلیل نشسته است. متن کامل این یادداشت را در زیر مطالعه می‌کنید (1)

             مطلب فوق که توسط جناب آقای محمد کاظم کاظمی تحریر شده است  را به دوبحش میتوان تقسیم کرد. 

بخش اول مربوط وبه وضعیت مهاجرین درداخل ایران وبخشی دوم انتقاداتی هست که متوجه مسئولین دولتی داخل  کشور می شود. در بخش دوم مطلب باآقای کاظمی موافقم. متاسفانه درداخل افغانستان سه گزینه باعث عقب ماندگی وجذب نشدن مهاجرین مقیم ایران میشود.1-نژاد پرستی وتبعیض سیستماتیک2- کمبود امکانات وتامین امنیت جانی ومالی3- کم کاری وشعار زدگی مسئولین دولتی از صدرتاذیل که جناب کاظمی به درستی به این مشکلات اشاره کرده اند. واما بخش اول مطلب یعنی زندگی و وضعیت مهاجرین د داخل ایران اشکالاتی داردکه به قدر توان به آنها اشاره میکنم.

 به عقیده بنده در این بخش جناب کاظمی دقیقا حس وحال شخصی خودش را بیان نموده اند. یعنی تعریف ایشان از حب مهاجرین کاملا یک برداشت شخصی میباشد.

 مهاجرین در ایران دردوحالت زندگی را سپری میکنند. حالت ظاهری وحالت باطنی. اگرحالت ظاهر قضیه را مورد بررسی قراربدهیم دقیقا به نتیجه میرسیم که جناب کاظمی رسیده اند، یعنی  زندگی مهاجرین در ایران از لحاظ مادی در رفاه نسبی سپری میشود، یعنی نانی برای خوردن هست وآبی برای نوشیدن وامنیتی برای زنده ماندن وافراد کوچه وخیابان هم(جامعه میزبان) دوستانی هستند بسی خون گرم وبافرهنگ ومتمدن، این یعنی ریشه پیوند بین مهاجرین ومیزبان. لازم به ذکر است که اصل ماندن مهاجرین  در ایران همین موضوع است. یعنی نان،آب وامنیت. اما بخش دوم زندگی مهاجرین یعنی حالت درونی حکایت دیگری دارد. با کمال تاسف باید عرض کنم دردل اکثریت مهاجرین مقیم ایران هیچ"حب" نسبت به خاک ایران وجود ندارد اگر حب هم باشد حب دینی ومذهبی هست نه حب مرزوخاک. میزبانی جامعه ایران هم چنگی به دل نمیزند وسرد وبی روح تر از آنی هست که باعث حب ودوستی عمیق بین مهاجرین و انصاربشود. اگر در جای محبتی مشاهده می شود از روی نیازهای کاری روزانه وظاهری هست ودر باطن حداقل طی این 40 سال گذشته همیشه یک افغانستانی با یک ایرانی تفاوت داشته است. چیزی که جالب است اینه که جناب کاظمی جوانان مهاجرنسل جدید که درایران متولد شده را عاشق ایران میدانند که این هم دور ازحقیقت است. برعکس نظر آقای کاظمی جوانان مهاجرمتولدایران هیچ حب از ایران دردل ندارند واکثریت آنها از زندگی در ایران بیزار هستند وعاشق خاک وکشور خودشان میباشند. برای مثال به دو نمونه اشاره میکنم.1- جمعیت 80 هزار نفری  مهاجرین درورزشگاه آزادی ازنسل متولدشده ایران بودندکه عاشقانه تیم ملی افغانستان را تشویق کردند.2- جمعیتی مهاجرکه به سمت اروپا مهاجرت کردند از نسل متولد شده  ساکن در ایران بودند. این دو مثال به خوبی عشق ونفرت نسل جوان مهاجرمتولدشده ایران را نشان میدهد.

نکته پایانی اینکه: هستند افراد معدودی از مهاجرین که در ایران  توانسته اند درجایگاه اجتماعی مناسبی که شایسته خودشان هست برسند  ودرهمه جامورداحترام وتکریم قرارمیگیرند واین افراد معدوداز لحاظ ظاهری وهم باطنی عاشق ایران هستند که یکی از این افراد میتوان به جناب کاظمی اشاره کرد. نتیجه اینکه چه خوب وپسندیده هست که ما ازدردمهاجرین مطلع باشیم وحس شخصی خودرا به کل جامعه مهاجر تعمیم ندهیم. وسلام علی عبادالله صالحین.


لینک مطلب آقای کاظمی:

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/11/13/1315025/%DA%A9%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D8%A3%D9%85%D9%84-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%AC%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%AF-%D8%AA%D8%A7-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%AF%DB%80-%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D8%AF

ازباغ فدک(حجاز) تا ساختمان پلاسکو در تهران!

دوحکایت ویک سرانجام!

حکایت اول: میگویند در 160 کیلومتری مدینه باغ سرسبزی بوده بنام فدک. این باغ زیبا وپربرکت مال یهودیان آن زمان بوده. 

راویان اخبار وناقلان آثارتاریخی چنین گفته اند که این باغ زیبا یک شبه زیبا وپربرکت وسرسبز با نخلهای فراوان نشد بلکه این قوم بخت برگشته وخدازده چندصدسال روی  این زمین ها کارکردند،زحمت کشیدند وعرق ریختندتافدک یک باغ زیبای پرخیروبرکت شد.

القصه اینکه ذایقه خدا تغییر کرد واو تصمیم گرفت پیامبری به زمین بفرستد واین پیامبرکسی نبود جزمحمد مصطفی(ص) که به عنوان آخرین پیامبروفرستاده خدا برزمین قدم نهاد.

 درسرزمین حجاز مردمی بود که بسیار سرسخت بودند. هیچ پند ونصیحت وهیچ آیه از قران باعث نشدآنها از دین وآئین خودشان دست بکشند ومسلمان بشوند. پیامبر خدا مجبور شد با آنهابجنگد. جنگ اسلام وبا یهودیان حجاز مدت زیاید طول کشید وسر انجام پیروزی ازآن مسلمانان شد ویهودیان تسلیم شدند. پیامبر به یهودیان گفت: باغ فدک را بدهید تا کشته نشوید. یهودیان هم قبول کردند وباغ فدک را به پیامبرخداتسلیم نمود.پیامبر خدا باغ را به دخترش حضرت فاطمه(س) بخشید.

حکایت دوم:درتاریخ ثبت شده است که یک سرزمینی بودبنام ایران که حدود 2500 سال حکومت شاهنشاهی برمردمان آن سرزمین حکمرانی میکرد. درست در 2500 صدومین سال گشت حکومت شاهنشاهی مردی از جنس نور بنام  روح الله خمینی انقلاب کرد که حاصل این انقلاب سرنگونی یک سیستم حکومتی 2500 ساله بود. انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد وبنا بر طبیعت هر انقلابی میبایست بین  افرادخوب وبد تصفیه ای صورت میگرفت. در این تفصیه سیاسی،عقیدتی، دینی ومذهبی، واقتصادی،فرهنگی واجتماعی یک شخصی یهودی بود بنام حاج  حبیب الله القانیان که دارای سرمایه هنگفتی درایران وجهان بود ویک ساختمانی ساخته بود بنام پلاسکو که در زمان  خودش نمونه عینی ازدینای مدرن محسوب میشد.

*** حال ببینم سرانجام داستان اول به کجا ختم میشود***

پیامبرچندصباحی از ازمحصولات باغ فدک استفاده کرد وسرانجام به امرخدا تسلیم شد دارفانی  را وداع گفت. مدت کمی از فوت پیامبرنگذشته بود که اختلافات برسرمالکیت باغ فدک بین یکی ازخلفای اسلامی بنام ابوبکر وفاطمه زهرا(س) دختر پیامبراسلام  بالا گرفت. این اختلاف باعث شد دنیای اسلام به دومسیر مجزا تقسیم بشود. یعنی این باغ به ظاهر پربرکت تیشه به ریشه اسلام زد وباعث نفاق شدیدی بین سران صدراسلام شد که این اختلافات با اینکه در زمان مامون عباسی حل شده ولی همچنان آتش زیرخاکستر میباشد وهرزمان که شیعیان برعربستان حاکم بشوند یکی از مناطقی که باید مورد توجه قراربگیرد باغ فدک میباشد.ماجرای باغ فدک سوای ازمسئله اقتصادی بارعاطفی بسیار غم انگیزی دارد. به طور مثال: حضرت زهرا که پیراهن عروسی اش را به فقیری هدیه کرده بود، در قضیه فدک مجبور میشود با نامحرمان دهان به دهان شده  و واردبگو مگوهای دنیای بشود واین بسیار غم انگیز ودردناک است که این درد وغم تا ابد ازحافظه اسلام ومسلمین پاک نخواهد شد.

*** سرانجام حکایت دوم***

بعد از انقلاب اسلامی درایران حاج حبیب القانیان دستگیر وزندانی میشود ودر یک محاکمه 20 دقیقه به جرم دوستی با دشمنان خدا ودشمنی با دوستان خدا توسط آیت الله خلخالی به اعدام محکوم میشود ومالکلیت ساختمان پلاسکو به بنیاد مستضعفان تعلق میگیرد وبنیاد هم تک تک مغازه های این ساختمان عظیم را به(شرط مالکیت) وبه صورت سرقفلی به مردم واگذار میکند وسرانجام بعد بعد 40 سال با یک جرقه تمام ساختمان فرورمیریزد ومملکتی را متحمل خسارت های مالی وجانی میکند. در این حادثه سوای از زیان های مالی همانند قضیه فدک ملتی مسلمانی را عزادار نمود که این عزا وماتم تا ابد درسینه تاریخ ثبت خواهد شد.

نتیجه: اینکه خدا خدای عالم است. درنزدخداوند همه انسانها حق زندگی دارند.ظلم با هر پیشوند وپسوندی که باشد ظلم است. کودکان  یهود هیچ حقی برای انتخاب  دین شان نداشتند وخدا میداند که فردای اخراج شدن از باغ فدک نانی برای سیرکردن شکم شان یافتندو یا نه؟ ویا سرپناهی برای  زیستن وبالشی برای خفتن داشتند ویانه؟  ویا کلا بعد از اخراج ازسرزمین اجدادی شان به چه سرنوشتی دچار شدند ویا بااعدام شدن مالک ساختمان پلاسکو چند خانواده وچند کودک دربدرشده وآواره گشتند؟ الله اعلم.

پایان بخش مطلب اینکه: اگر باغ فدک به آن صورت تصرف نمی شد شاید اختلاف بین ابوبکر وحضرت زهرا پیش نمی آمد واز شکاف بین مسلمین کاسته میشد واگر حاج حبیب به آن صورت اعدام نمی شد شایدبرق جرقه ای نمی زد واتفاقی ناگواری نمی  افتاد. وشاید... .!


در باب سرکوب غرایز جنسی. قسمت دوم

  تمام مردان وزنان سالم بعد از رسیدن به بلوغ جنسی درصدد رفع نیاز جنسی  خودبرمی آیند، یعنی به طور طبیعی انگیزه رفع جنسی در ذهن وبدن یک شخص سالم به خودی خود به جود می آید. 

در مکتب اسلام رفع نیاز جنسی فقط با ازدواج بین یک زن ویک مرد مجاز اعلام شده است وخارج از ازدواج هر گونه رفع نیاز جنسی با هر روش وهر وسیله چه برای مرد وچه برای زن حرام  اعلام شده است یعنی اگر شخصی  انجامش بدهد جایش در نزد خداوند وسط جهنم  میباشد. با این حکم از جانب اسلام هیچ مسلمانی حق ندارد به جز ازداواج از راهی دیگری ارضای جنسی بکند. 

حال سئوال اینه که: آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا یک شخص بالغ قادرهست  درطول زندگی وزمانی  که حال به هر دلیلی نمی تواند ازدواج بکند جلوی امیال جنسی اش را بگیرد؟ اگرپاسخ آری باشد با چه روشی؟ اگر پاسخ منفی باشد، آیا این خود سرکوب میل جنسی نیست؟ وآیا اصلا می شود میل جنسی را سرکوب کرد؟ 

دین اسلام در این مورد هیچ حرفی برای گفتن ندارد، یعنی راه حلی جز ازدواج پشنهاد نکرده است واگرهم پشنهاد کرده مشتی موعظه هست که کاربرد اجتماعی ندارد وحتی به درد خودعلما هم نمی خورد چه برسد به افراد عامی جامعه. 

واقعیت اینه که  هر فردی زمانی که به بلوغ جنسی برسددر صدد   رفع نیاز جنسی اش بر می آید. راه اول ومنطقی  ازدواج است که در شرایط فعلی جامعه تمام جوانان قادر نیستند ازدواج بکنند تا نیاز های جنسی شان بر طرف بشود به همین  علت آنهای که حال به هرد لیلی نمی توانند ازدواج بکنند  راهی غیر از ازدواج را برای رفع نیاز های جنسی خود انتخاب میکنند.

عمده ترین  وشایع ترین راه رفع نیاز جنسی خود ارضای است (( این روش در دین اسلام حرام اعلام شده است.))

 همان ظور که اشاره شدمتاسفانه علمای اسلام برای رفع نیاز های جنسی هیچ راه حلی منطقی پشنهاد نکرده است وتنها ازدواج را برای رفع نیاز های جنسی مجاز دانسته است این در حالی است که دنیای خارج  ازاسلام سالها هست که بااین معضل جامعه در گیر هست وبرای رفع نیاز جنسی، هم برای مردان وهم برای زنان وسیله های بی خطر ساخته ودر بازار ها براحتی در دست رس هست ولی دین اسلام و علمای مسلمین یک کلام گفتند  خود ارضایی حرام است، در واقع با گفتن حرام است فقط صورت مساله پاک کرده است وبه زعم خودشان وظیفه دینی اش را انجام داده است.

جدی نگرفتن رفع نیاز جنسی توسط علمای اسلام باعث شده است که افراد برای رفع نیا های جنسی اش دست به کار های خطرناکی بزنند که به عنوان نمونه به دو حادثه که در فضای مجازی شاهد بودیم اشاره بکنم. حادثه حلقه برای مردان وحادثه تاسف انگیز لامپ برای زنان که  هردو در ایران ویک در یک جامعه اسلامی اتفاق افتاده است. 

در باب سرکوب کردن امیال جنسی

 دین اسلام مخالف سرکوب کردن امیال جنسی است. در واقع دردین اسلام میل جنسی وبرطرف کردن آن برای مردان در راس همه امورات قرار دارد. این امور چنان دارای اهمیت است که دین اسلام برای مردان مجوز اختیار کردن هم زمان چهار زن را داده وفلسفه این اختیار واین امتیاز فقط رفع غریزه جنسی میباشد.ازدواج های متعدد پیامبر وصحابه کرام وامامان معصوم خود گواهی به این ادعا میباشد. کار شناسان اسلامی هر زمان که از سرکوب غریزه حنسی گپی زده بشود بدون هیچ درنگی به دین اسلام ومسحیت اشاره میکنند ودین مسحیت وهندو هارا سرکوب گر امیال جنسی میدانند. حال سئوال این است که  سرکوب میل جنسی یعنی چه؟ پاسخ: هرزمان یک شخصی که به بلوغ جنسی رسیده ونتواند ازراه شرعی(ازداواج) نیاز های جنسی اش رابر طرف بکند ودر این را عمدا" وبا اگاهی میل جنسی در خود را سرکوب بکند وبه اصطلاح ندید بگیرد؛ مصداق سرکوب جنسی است.

اصل دستور دین اسلام در باره ای رفع میل جنسی صحیح است ولی یک اشکال کوچک هم دارد. در دین اسلام هیچ مردی نیست که نتواند ازدواج بکند، یعنی اصل تفکر اسلام بر اساس رفاه کامل جامعه یعنی مدینه فاضله بنا شده است این در حالی است که هیچ مرد وزنی سالم وعاقل از لحاظ روحی وروانی حاضر نیست مجرد زندگی بکند وامروزه بیشترین کسانیکه ازدواج نمیکنند  علتش فقر اقتصادی است که متاسفانه دردین اسلام جز چند جمله عارفانه وپند ونصیحت هیچ  راه حل منطقی وقابل اجرا در این مورد وجود ندارد.--- ادامه دارد....

اربعین وافسردگی های پیدا وپنهان!

خب خداراشکر عزاداری 60 روزه ای شیعیان تمام شد ودو سه روزی هست که کوچه وشهر وخیابان ها آرام شده واز جای صدای نوحه های تکراری وگوش خراش شینده نمی شود.

حقیقت اینه که محرم همان ده روز اولش خوب است؛ یعنی گرامی داشت ایام محرم همان ده روزش کفایت میکند ولی چندسالی هست که محرم دیگه ده روز نیست بلکه 60 روز است، یعنی در چند سال اخیر در ایران از اول محرم  تا اتمام شدن سفر پیاده روی اربعین  رسما" در اماکن عمومی مانند میدان های اصلی شهر عزاداری برقرار میباشد.

عزاداری 60 روزه برای امام حسین هر انگیزه که داشته باشد و تحت هر عنوان که برگزار بشود برای دوقشر از جامعه افسردگی به دنبال دارد.

1- بخشی ازمردم عادی

2- عاشقان وشیفتگان امام حسین.

گروه اول  کسانی هستند که به طورطبیعی ده روز اول محرم را عزاداری میکنند واز روز یازدهم همه چیز تمام شده محسوب می شود وزندگی معمولی مثل همیشه جریان عادی خودش  را پی میگیرد ولی در چند سال اخیربرخلاف رسم معمول قضیه به گونه دیگر پیش می رود؛ یعنی این گروه از روز یازدهم محرم به بعد تازه شاهد عزاداری اصلی وآمادگی جهت پیاده روی اربعین میباشند.

همان طور که دوستان شاهد هستند درسراسر ایران از روز یازدهم محرم  یک گروه که در اقلیت جامعه قرار دارند ومعمولا افرادهیئت های مذهبی میباشند، جهت  جمع آوری کمک  برای سفر اربعین آماده می شوند واین آمادگی تا روز اربعین ادامه دارد ومعمولا با سر وصدای زیاد وپخش نوحه وروضه  همراه است.

گروه دوم  به اصطلاح عاشقان وشیفتگان امام حسین هستند که برای زیارت کربلا لحظه شماری میکنند وبا پخش 60 روزه نوحه وروضه در اماکن عمومی این عشق بیشتر وبیشتر شده وآنها از شنیدن  نوحه وروضه با صدای بلند لذت برده وهردم برای زیارت کربلا مشتاق تر میشوند.

نتیجه اینکه: سر وصدا وتبلیغات گروه اقلیت مانند شمشیر دولبه عمل میکند ودر نهایت باعث افسردگی بخشی از جامعه از هردو قشر می شود. گروه اول که مردم عادی هستند از سروصدا وپخش نوحه  وروضه های تکراری  رنج میبرند واذیت می شوند. این عده مجبورهستند این وضعیت را تحمل بکنند. آنها در درون معترض این وضعیت هستند ولی چون برنامه دینی و مذهبی هست، کسی قادر به اعتراض نیست؛ چون نمی توانند اعتراض بکنند مجبور به تحمل می شوند ودر نهایت کارشان به افسردگی وبیماری پنهان  ختم می شود.

گروه دوم که هردم عاشق حسین هست با این تبلیغات عشق شان صد چندان شده وهر دم هوای کربلا به سر شان میزند. برای این عده زمانی مشکل  پیش می آید که حال به هرد لیلی نمی توانند عازم سفر کربلا وپیاده روی اربعین بشوند وآن  وقت است که زانوی غم بغل گرفته وهق هق گریه میکنند ومیگویند؛ من چقدرناچیز هستم که حسین مرا نطلبیده است. سر انجام این افراددچار افسردگی وبیماری پیدا می شوند.

زیارت گله ای کربلا

میگن مارازپونه بدش می آید ؛درخانه اش سبزمیشه. من ازرفتن بی رویه وگوسفند وار هموطنان به کربلا ناراحتم وهروقت که زیاد فکر میکنم بدنم کهیرمیزند. دراین حال وروزم هی زنگ میزنند ومیپرسند: کی ویزای کربلا صادر میشه؟ عرض بشود که این ایرانی جماعت یه جوری باید ما مهاجرین را ریشخند بکنند حتی برای سفر(معنوی به قول خودشان)کربلا وپیاده روی اربعین. بله قضیه اینه که بعد ازگذشت بیش ازده روز ثبت نام مهاجرین دردفاترکفالت هنوزهیچ خبری ازصادرشدن ویزانیست واین صادر نشدن ویزا وحواله دادن به هفته بعد بد رقم روی اعصاب مهاجرین تاثیر منفی گذاشته وانهای که خیلی عشق کربلا دارند زیرلب جملات ناجوری ادا میکنند. حقیقت اینه که تبعیض قایل شدن بین زائرین ایرانی وافغانستانی بسیارکارزشت ودورازشان انسانی میباشد که متاسفانه این روزها درمورد سفرکربلا وپیاده روی اربعین شاهد آن هستیم. مهاجرین به خاطر مسیرشلمچه ودورشدن راه ناخوشنود بودند که تاخیرصادرشدن ویزا هم به آن افزوده شد. مهاجرین میگن این تبعیض اشکاراست که عمدا ویزای مارادیر صادرمیکنند وبه اصطلاح به دقیقه نود موکول میکنند. دیرصادرشدن ویزای مهاجرین چند اشکال جدی دارد.1- شلوغ شدن مسیرورفتن به سمت کربلا. درروزهای آخرویکی دوروزمانده به اربعین وسیله نقلیه کم می شود واین کمبود وسیله نقلیه باعث گران شدن بلیط شده ومهاجرین مجبوراست برای تهیه بلیط قیمت چند برابرپرداخت بکنند.2-امکانات دربین راه وبه اصطلاح ایستگاه های صلواتی که خدمات به زائرین ارائه میکنند درروزهای اخراکثرمواد خوراکه وکمک های استراحتی آنها تمام شده ویا اگر چیزی باقی بماند ازکیفیت مناسب برخوردارنیست وبه قول معروف ته شوروا باقی میماند که این کاردورازانصاف ویک بی عدالتی محض است.3- با شلوغ شدن کربلا مهاجرین به درستی نمی توانند زیارت بکنند واکثر انهاعقیده دارند که از مهاجرین فقط به عنوان سیاهی لشکراستفاده میشود. 4-اگراین مهاجرین بعد ازاربعین به عراق بمانند وبرنگردند متحمل هزینه های بیسارزیادی بابت خورد وخوراک ومکان استراحت می شوند که این وضعیت با اقتصاد وجیب خالی آنها همخوانی ندارد.درکل وضعیت اصلا تعریفی ندارد وبنده شخصا احساس یک گوسفندی را دارم که منتظرم چه زمانی درب باربند باز شده تا من بتوانم به سوی مقصد بدوم ودر این دویدن چون حالت مسابقه به خود میگیرد معلوم نیست چند نفراز من ضعیف ترزیرپایم له بشود وصدای ناله اش به گوش خد ابرسد؟!

چرا به کربلا میریم؟

چرا به کربلا میریم؟ 
خب بارها گفته ام باز هم میگم سفر پیاده روی اربعین برای نزدیک شدن به خدا نیست، یعنی هرکسی که عازم کربلا میشن وبا هزار مشقت وزحمت وبد بختی خودش را به کربلا میرساند، نیت شان معنویت ونزدیک شدن به خدا ودر نهایت هدایت شدن به راه خدا نیست بلکه هرکدام پی مقصد ومرام مشخص راهی کربلا میشن. یکی برای نام دراوردن وکربلایی شدن میره ودیگری برای شفا یافتن از درد کمر ویا سر وپا ویا هرجای دیگربدنش که یک عمر گرفتار ان هست وپولی هم بابت درمانش ندارد وبرای شفا گرفتن راهی کربلا میشه تا امام حسین دردش شفا بدهد. 
در کل این سفر سفر معنوی نیست بلکه سفری از روی اجبار وناچاری روزگار است. حتما کسانی هست که عازم کربلا هستند. قبل از رفتن بیائید با خودتان عهد کنید که با رفتن به کربلا یک تغییر کوچولو در شما ایجا دبشود. مثلا اگر بد دهن هستید بعد از سفر کربلا این عادت را کنار بگذارید ویا اگر مال مردم خور هستید ویا بد چشم هستید ویا غیبت زیاد میکنید ویا دو به هم زن هستید ونفاق اندازی میکنید ویا اگر گران فروش وکم فروش هستید ویا درست وظیفه تا نرا انجام نمیدهید وووو حتی اگر سیگار ویا نصوار ویا زبانم لال مواد مخدر مصرف میکنید با رفتن سفر اربعین سعی کنید اصلاح بشوید ودیگر عادت های بدتان را تکرار نکنید. برخی جوانان که معتاد کلش بازی شده بهتره با خود عهد کنند که بعد از کربلا کمتر بازی بکند.اینو گفتم که حداقل پول تان را هدرنداده باشید ورنج بی هوده ننبرده باشید. وسلام دیگه خود دانید. این هم امر به معروف ونهی از منکر.

اربعین و مرگ انسانیت!

اربعین و مرگ انسانیت!
اربعین اوج خدمت رسانی اجتماعی درمذهب شیعه میباشد. شاید درهیچ جای دنیا مردمی را نتوانیم بیابیم که مثل مردم(شیعیان) عراق دراربعین هرسال مهمان نوازی واز خود گذشتی برای همنوع خودش داشته باشند. مردم شیعه مذهب عراق درایام اربعین با تمام وجود هرآنچه دارند، از خورد وخوراک وپوشاک و وسیله نقلیه ومنازل ، همه را در اختیار زائرین امام حسین قرار میدهند. این خدمت رسانی درنوع خودش درکل جهان همتا ندارد ولی یک اشکال در آن وارد است وآنهم اینکه این خدمت رسانی به نیت انسان دوستی صورت نمیگیرد بلکه هدف از این همه خدمت وازخود گذشتگی فقط تقویت مذهب هست نه دین وخدا.
ما دو نوع خدمت رسانی داریم. اولی خدمت رسانی به خلق خدا وکمک به انسانها بدون درنظر گرفتن؛دین،مذهب،نژاد، رنگ وتعلقات مرزی واعتقادی ودمی خدمت رسانی هدفمند با پیش ذهنیت قبلی.
اجازه بدهید در این مورد مثالی بزنم تا موضوع کاملا روشن بشود.
بهاروتابستان سال 1394 خیلی عظیمی ازمردم جهان اسلام ازکشوروموطن خودشان مهاجرت نموده وبه اروپا پناهنده شدند. مردم اروپا با آغوش بازازمهاجرین پذیرای نموده وبه آنها کمک کردند.
به عقیده نگارنده ارزش کمک کردن مردم اروپا ازپناهجویان مسلمان بسیاربیشترازکمک مردم عراق دراربعین برای زائرین امام حسین بود. مردم اروپا درزمان کمک کردن یک هدف داشت، تکریم انسان، بدون در نظر گرفتن دین،مذهب،نژاد،رنگ وتعلقات مرزی. نیت آنها کمک به بشر واحترام به ""بنی آدم"" بود وخارج از این دایره فکری هیچ انگیزه انهارادار به کمک نمیکرد.
واما در عراق قضیه دقیقا برعکس است. مردم شیعه مذهب عراق همه چیزمورد نظر شان است جز انسان وانسانیت. مردم شیعه عراق هر دانه ای خرما را به نیت نابودی هم نوع خودش نذر میکند. هر بار که صلوات میفرستد به دنبالش به اعتقادات بخشی عظیمی ازمردم ساکنین جهان فحش میدهد ولعنت میفرستتد. مردم شیعه عراق در زمان کمک رسانی آررزویش اینه که بخش عظیمی از ساکنین جهان نابود بشود وبه جهنم برود زیرا بر خلاف اعتقادات آنها فکر میکنند.
نگارنده عقیده دارد که حرکت مردم عراق وکمک کردن واز خود گذشتگی دراربعین با اینکه ظاهرقشنگ وزیبا دارد ولی در اصل با عث اختلافات مذهبی می شود واین اختلافات هرچه بیشتربشود، مرگ انسان وانسانیت زودتر فرامیرسد وهر زمان که انسانی بی گناهی کشته بشود، خدا ناراحت وعزادار می شود.

برنامه تلویزیونی"وطن دار (قسمت پنجم) بنام مهاجر بکام انصار!

قسمت پنجم برنامه تلویزیونی"وطن دار" با موضوع تابعیت اتباع بیگانه با حضورنماینده مردم مشهد ازشبکه افق پخش شد.

 عنوان قسمت پنجم این برنامه بسیارمهم ودهان پرکن انتخاب شده بود وهرشنونده ای  مهاجر را مجاب میکرد که  پای تلویزیون بینشینند وبرنامه را پی گیری بکنند. این مساله  هنکام آغاز پخش برنامه و رد وبدل شدن پیامک وبه صدا درآ مدن صدای زنگ تلفن همراه مهاجرین وتوصیه به دیدن برنامه فوق به وضوح مشاهده میشد. دقایقی از پخش برنامه نگذشته بود که این حساسیت وامیدواری تبدیل به یاس شد زیرا بینندگان مهاجر قبل از اینکه حرف دل خودشان را درصفحه تلویزیون مشاهد بکنند شاهد باز گوی ورفع مشکلات ودرد های حاکمیت ایران بود.

در ابتدای برنامه مهاجرین توسط مجری برنامه دسته بندی شد. در این دسته  بندی  از افرادی به عنوان مهاجر نا م برده شد که دردقایق دیگر مهاجر بودن این افراد توسط قاضی زاده هاشمی مهمان برنامه ردشد وایشان گفتند این دسته افرادکسانی هستند که  قبلا در عراق ویا افغانستان ساکن بوده بنا بر دلایلی به ایران آمده وادعا میکنند که ایرانی هستند که این عده به دلیل کسری مدرک بلاتکلیف هستند نه مشکل تابعیت ودسته دیگرشامل حال کسانیکه می شود که پدر افغانستانی ومادر ایرانی دارند؛ یعنی این افراد در اصل ایرانی هستند ولی به دلیل مشکلات اداری هنوزمیبایست تا سن 18 سالگی صبر کنند وبعد شناسنامه ایرانی دریافت بکنند.

از مجموع55 دقیقه گفتگوی مجری وآقای قاضی زاده نمایند مجلس 35 دقیقه آن درباره ای کسانی بود که اصلا در زمره مهاجرین قرا نمی گیرند، یعنی طبق گفته جناب قاضی زاده این افراد در اصل ایرانی هستند ولی به دلیل برخی مشکلات اداری هنوز شناسنامه ایرانی دریافت نکرده اند. این یعنی  اینکه یک مهاجراز دقایق ابتدای پخش برنامه میخکوب تلویزیون شده وسر پا گوش است تا شایدحرف امیدوار کننده را از صفحه تلویزیون بشنوند تا کمی  به آینده اش خوش بین بشود ولی هرثانیه وهر دقیقه که میگذرد هی اوضاع بدترمی شود وفرد مهاجرباخودمیگوید؛ این گپا که مربوط به من نمی شود. این قانون که شامل حال من نمی شود. من که در ردیف این افراد قرار نمی گیرم.! این وضعیت  زجرآور 35 دقیقه طول میکشد تا اینکه بلاخره بخت یار می شود ونوبت به کسانی میرسد که که مهاجر واقعی هستند، یعنی 3.5 میلیون مهاجر که به خواسته خودشان ورسما وارد خاک ایران شده وتقاضای پناهندگی داده ودر تابعیت  شان  هیچ شک وشبهه وجود ندارد.

در دقیقه 36 توسط یکی از حضار موضوع بسیار مهمی مطرح شد که در کل بی پاسخ ماند. سئوال این بود:  اولین چالش مهاجرین ارائه نشدن مدرک شناسایی به فرزندانی است که یکی از والدین شان کارت آمایش دارند. این سئوال کلا شنیده نشد وآقای قاضی زاده درادامه  مشغول پاسخ گویی به سئوالاتی شدند که طرح آنهارا ما شاهد نبودیم؛ یعنی یا روی کاغذ مطرح شده بود ویا کلا پرسش سانسور شده بود.

از دقیقه 36 تا دقیقه 55 وخداحافظی مهمان برنامه، با اینکه سئوالات مهمی از قبیل دریافت گواهینانه رانندگی،ثبت اسناد مالکیت وسرمایه گذاری مهاجرین وانتخاب شغل برای افراد مهاجر در تمامی سطوح توسط مجری مطرح شد ولی متاسفانه جناب قاضی زاده  به جای پاسخ روشن  به  سئولات مجری وحضار، مشکلات مهاجرین را در برخی مواقع علت یابی کردند، یعنی  مسئولیت را به دوش دستگاه های اجرای انداختند ودر برخی مواقع  توضیح دادن که چرا این مشکلات وجود دارد ودر قسمت های هم  عمکلرد مسئولین در 40 سال گذشته را توجیه کردند.

ختم کلام اینکه در پایان برنامه به قول معروف علی ماند وحوضش. یعنی مهاجرین با دهان باز وذهن پر از سئوال های بی جواب ونا امیدتراز دیروزسر روی بالش گذاشتند تا به خواب بروند وجهت کار وفعالیت برای یک روزدیگرآماده بشوند روزی که فردایش معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارآنها خواهد بود.



نگاهی به برنامه تلویزیونی"وطن دار(قسمت دوم)

قسمت دوم برنامه تلویزیونی وطندار با حضورکارشناسان گرامی آقایان سید ابوطالب مظفری وسید اسحاق شجاعی  ازشبکه افق ایران پخش شد.

در قسمت دوم کارشناسان افغانستانی سنگ تمام گذاشتند وبا سخنان کوتاه وسنجیده مطالب اصلی وکلیدی را بیان نمودند. سخنان هردوی بزرگوار چنان موثر ومفید ومنطقی بود که در قسمت های از برنامه باعث واکنش مهدی طوسی  مجری این برنامه شد.

در طول  پخش برنامه مجری با قطع کردن  سخنان کارشناسان و ایجاد سئوال های انحرافی سعی داشت از تاثیر سخنان شان بکاهد ولی خوشبختانه دراین کارش موفق نبود. با اینکه برنامه سانسور شده پخش شد ولی درمجموع گفتگو مفید وبه نفع مهاجرین به پیش رفت.

بنده درطول پخش برنامه واقعا لذت بردم وبه سهم خودم ازکارشناسان محترم یعنی آقای مظفری وجناب شجاعی تشکر وقدردانی میکنم.

 بخش دوم  برنامه هم جالب وهم افتخارآمیز بود. در کناراجرای خوب سرکارخانم قاسمی  ازافتخارات نخبه گرامی جناب آقای انوری هم لذت  بردم وبرای تمام زحمت کشان هموطن  که درغربت وبا امکانات اندک وموانع گوناگون  بهترین نتیجه را می گیرند آرزوی سلامتی وموفقیت را دارم.

واما یک موضوع بسیارمهم: در روی کرد دو سال اخیر سیاست مداران رسانه ای ایران؛ یک نکته  به  وضوح مشاهده می شود آنهم حذف برادران اهل سنت به طور عام وبرادران پشتون به طور خاص از جعبه جادوی ایران میباشد. یعنی در اکثر برنامه های رسانه ای ایران؛ فقط به زبان مشترک  ومذهب مشترک اشاره میشود.

در این باب ذکر دو نکته به نظرم ضروری است.

1- من فکرمی کنم دست اندرکاران ایرانی درباره ای مردم افغانستان بازهم دچارعمل اشتباه می شوند. یعنی دربرنامه های جدید اطلاعات غلط به مردم خودمی دهند وطوری برنامه ریزی می کنند که انگاردرافغانستان فقط فارسی زبان وشیعیان زندگی می کنند، این درحالی است که درافغانستان از لحاظ جمعیت مذهبی اهل سنت واز لحاظ جمعیت نفوس پشتون ها دراکثریت هستند.

2- دعوت ازفارسی زبانان وشیعیان ومخصوصا هزاره ها در رسانه های ایران؛ آیا ازدید سیاست مداران  پشتون پنهان خواهد ماند؟ آیا کسی در مورد عواقب این حضور، فکری کرده است؟

برنامه تلویزیونی"وطندار" ویا توهین به شعور بیننده؟!

ویدئوی  90 دقیقه ای برنامه وطندار http://www.ofoghtv.ir/program?progNo=9303&episodeId=11905   را دوبار نگاه کردم. در طول برنامه از تمام لحظات مهم  آن یاداشت برداری نمودم. در آخر بنابود نگاه کلی به این برنامه داشته باشم ولی از آنجای که محتویات برنامه چنگی به دل نمیزند برای اینکه وقت خودم ودیگران تلف نشود از بررسی تمام آنها صرف نظر نمودم.

در اینجا با کمال تاسف باید عرض کنم هیچ فکری صحیح وبرنامه ریزی علمی در عقبه این برنامه وجود ندارد. انگار چند نفر یک شبه نسشته وتصمیم گرفته برای جماعتی برنامه تصویری بسازند. به جد می توانم ادعا کنم برای ساخت این برنامه کمترین تحقیق از اوضاع زندگی جاری مهاجرین  مقیم ایران صورت نگرفته است. لحظه لحظه های این  ویدئو   ایراد های جدی  واشکالات فراوان دارند که فقط با کمی تحقیق ودقت بیشتر والبته در نظر گرفتن شان بیننده خیلی پربار تر ومفیدتر میشد. 

ادامه مطلب ...

من مست وتو دیوانه مارا که برد خانه!

در شهر محل زندگی من  هر روز  حوالی ساعت 8 الی 9  صبح مردی با صدای بلند فریاد میزند؛ علی وعمر برادر بودند... وادامه میدهد؛ ای مردم آگاه ودانا باشید که خداوند فرموده است:  علی وعمر هردو باطل هستند.!

 مدت ها هست که هر روز صبح   شاهد تکراراچنین جملاتی هستیم. برای اهالی  سکنه این قسمت از شهر این حرفا طبیعی شده است ولی برای اکثر مردم که برای اولین بار چنین حرف ها را میشنوند بسیار باعث تعجب شان شده ودر هنگام شنیدن سر جایش شان میخ کوب شده ولحظاتی به گوینده نگاه میکنند  وبعد به راهشان ادامه میدهند ومی روند.

از نظر مردم محل این مرد دیوانه هست وجنون دارد.

راستش  برای شخص خودم بسیار مشکله که قبول کنم این شخص دیوانه باشد. من فکر میکنم این شخص دیوانه نیست بلکه عقیده اش با ما متفاوت است. از نظر او حتما دیگران دیوانه هستند واو سعی میکند با تذکراتش مردم را هوشیار وبیدار بکند.

حال اگر کمی عمیق فکر بکنیم  متوجه خواهیم شد که در حقیقت تمام یک میلیارد مسلمان مثل همین فرد مورد اشاره دیوانه هستند زیرا در اکثر مواقع عقاید دینی ومذهبی همدیگر را قبول نداند و1400 ساله که سعی میکنند طرف مقابل را  از حالت دیوانگی خارج  وبه سمت هوشیار شدن هدایت بکنند.

در اینجاناگزیرم برای روشن  شدن این دیوانگی مسلمین مثالی بزنم.

اوج دیوانگی وجنون مسلمین را در عید فطر میتوان مشاهده کرد. در روز عید فطر بیش از یک میلیارد مسلمان کلا عقل شان تعطیل شده ومست  وپاتیل به دو گروه تقسیم میشوند. عده ای عید میگیرند ونماز عید میخوانند وخداراشکر میکنند وغذا وآب میل میکنند وعده  ای دیگر با این عقیده که  هنوز هم در ماه رمضان قرار دارند همچنان  با دهان خشک وشکم گرسنه درحال عبادت خداوند  مشغول هستند وراز نیاز  میکنند.قسمت جالب  قصه این است که هردو طرف ادعا میکنند کارآنها درست وعمل طرف مقابل غلط است.

حال حقیقتا این عمل مسلمین را جز دیوانگی وجنون چه چیزی میتوان نام گذاشت؟

به قول شاعر:

من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم

هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه


شما که غریبه نیستید(!)

شما که غریبه نیستید(!) عنوان برنامه ده دقیقه ای هست که هفته دوبار از شبکه خبر ایران پخش میشود.
میگن این برنامه تریبون رسمی مهاجرین افغانستانی مقیم ایران میباشد که از یکی از رسانه های خبری ایران پخش میشود.
تا کنون ده قسمت از این برنامه پخش شده است که علاقمندان میتوانند به این آدرس مشاهده بکنند.http://www.aparat.com/v/37Mxb
سه نکته در مورد ده قسمت گذشته قابل عرض است واگر عمری باقی بود در آینده برای هر برنامه مطلب مستقل تحریر خواهم کرد.
1- برنامه بسیار کلی است. یعنی اینکه برنامه عمق ندارد به صورت سطحی به مسایل پرداخته میشود. در قسمت نخبگان وهنرمندان فقط چهره ها مهم است نه آثار.
2- برنامه با اینکه گفته میشود تریبون مهاجرین است ولی در واقع به نحوی حرف ها وسیاست های ایران را بیان میکند. در برخی قسمت ها دقیقا جملاتی را که قبلا از زبان مردم ا یران شنیده ایم دوباره تکرار می شود با اینه تفاوت که چهره وگوینده یک فرد هزاره افغانستانی میباشد.
3- تهیه وپخش چنین برنامه ای ضربه مهلک به منافع ملی افغانستان وارد میکند واختلافات وشکاف های قومی ومذهبی را بیشتر میکند زیرادر این برنامه تماما از هزاره های شیعه مذهب مهاجرین افغانستانی مقیم ایران استفاده شده است. چه رابطه ها وچه چهره ها، همگی هزاره وشیعه میباشند که این امرمهم در دراز مدت زیان های جبران ناپذیری خواهد داشت.
بدرود تابعد

حاشیه ای بر یک خبر"خانواده شهدای غیرایرانی تبعه ایران می‌شوند"!

اشاره: درحالیکه در داخل افغانستان جنگ  احزاب وسران گروه ها وقومیت های مختلف برسر پروژه توتاب درجریان است وکل ملت از خورد وبزرگ فکرشان مشغول این مساله هست؛ در ایران خبری مهم وسرنوشت سازی در رسانه نشر شده که در داخل افغانستان هنوز بازتابی مناسب نداشته است؛ یعنی جریان پروزه توتاب وحواشی آن اجازه نمیدهد تا رسانه به این خبر بپردازند وتحلیل وتفسیر بکنند.

به نظر صاحب این قلم مساله تابعیت دادن مهاجرین افغانستانی مقیم ایران آنهم به شرط جنگیدن وکشته شدن برای  منافع ایران وایرانی مهم تر از نصب  شدن پایه برق در کدام قسمت از خاک افغانستان میباشد. به همین علت برخود لازم دیدم تا در این مورد به چند نکته مهم اشاره بکنم.

 یکم:  حدود سه ویا چهار سال  قبل  خبری دربین مهاجرین  پخش شد مبنی براینکه،  اگر کسی داوطلب باشد توسط ایران برای جنگ به سوریه فرستاده میشود. خب در چنین وضعیتی اولین سئوالی که در ذهن مهاجرین ایجادشد این بود که: به چه قیمتی؟ یعنی کسی  برای جنگیدن در وسوریه مخالفت نکرد منتها برای رفتن به وسوریه دلیل قانع کننده میخواستند. 

ادامه مطلب ...

توضیحی واضحات بر یک نقد کوتاه!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نگاه متفاوت به قتل ستایش قریشی!

ستایش قریشی دختر 6 ساله مهاجرافغانستانی مقیم شهرستان ورامین قربانی هوس های شیطانی یک مردایرانی شد. این جنایت وحشناک دلی هر شنونده ای را پرخون وقلب آنهارا جریحه دارکرد.
طی چند روز گذشته اهالی فضای مجازی همراه با خانواده کودک معصوم افغانستانی عزادار هستند وهمه در اثراین جنایت وحشناک در غم واندوه به سرمی برند.
برخی دوستان از واکنش ایرانی ها خوشنود هستند وادعا میکنند که واکنش منفی ومحکوم کردن این جنایت توسط ایرانی مناسب بوده است. بنده منکر این قضیه نیستم وعرض میکنم که خوب هست اما کافی نیست. اینکه میگم کافی نیست به این خاطر است که: خدای نکرده زبانم لال زبانم لال خدا آن روز را نیاورد! در این حادثه اگر جای قاتل ومقتول عوض میشد چه اتفاقی می افتاد؟!
ابراز همدردی خوب است ولی کافی نیست. دوستان ایرانی اگرواقعا دلسوز هستند بیایند اقدام عملی انجام دهند تا در آینده شاهد واکنش های دوگانه نباشیم.
مطلب ذیل حدود 6 سال قبل تحریر شده است وبه خوبی نشان میدهد که در چنین مواقعی جماعت ایرانی چه واکنشی از خود نشان میدهند. لطفا مطلب ذیل را به دقت بخوانید.!

دوجنایت ودو واکنش!
ادامه مطلب ...

اعتکاف

این روزها عده ای از مردم مسلمان جسم شان را در مساجد زندانی کرده اند تا بلکه روح شان کمی به خدا نزدیکتر بشود.
برای رفع سوء تفاهم عرض میکنم که بنده هیچ مخالفتی با این زندانی شدن خود ساخته ندارم زیرا انها در مساجد هستند وهیچ ضرر ویا فایده ای به مردم نمی رسانند. 
واما؛ اگر چنانچه روزی روزگاری شخصا" بخواهم دونیم شبانه روزم را وقف نزدیکتر شدن به خدا بکنم؛ هیچوقت به مسجد نخواهم رفت بلکه با درست کردن یک فلاکس چایی سبز ورفتن کنار کاگران شبانه شهرداری وکمک کردن به انها این دونیم شبانه روزم را سپری خواهم کرد.
... ودر نزد خدا التماس نخواهم کرد، اشک هم نخواهم ریخت اگر رحم کرد دلش واگر نکرد بایسکلش.!

یک گفتگوی معمولی دونفر مسلمان

اولی: اصول دین سه تا هست
دومی: پنچ تا هست
اولی: سه تا هست
دومی: پنج تا هست
اولی: سه تا هست
دومی: پنج تا هست
نه خیر سه تا...
نه خیر پنج تا...
نه سه تا...
نه پنج تا...
سه... 
پنج ...
سه...
پنج...
پ.ن: یک پیامبر دیگر؛ البته نابغه تر از محمد لازم است تا این اصول رابه سه و یا پنج عدد به مسلمانان بقبولاند. شاید در انز مان مسلمان کمی روی خوشبختی را ببینند.

عایشه خط قرمز شعیان!

نام عایشه همسر پیامبر اسلام قرمز ترین خطی هست که شعیان به ان حساسیت نشان میدهند.
ازدواج محمد با عایشه سیاسی بوده.
عایشه همسر سیاسی ترین مرد دنیا بوده.
عایشه شریک زندگی کسی بوده که توانست یک دین را پایه گذاری بکند.
عایشه با مردی زندگی میکرد طبق روایت صحیح 17 همسر داشت.
عایشه دختر یکی از یاران اصلی پیامبر بود که بعدا به مقام خلیفه مسلمین رسید.
خب حالا اگر از منظر اجتماعی به قضیه نگاه کنیم تمام فعالیت های عایشه چه در زمان حیات پیامبر وبعد از فوت ایشان کاملا طبیعی بوده وهر کسی جز عایشه هم بود که دارای آن قدرت ونفوذ در دستگاه صدر اسلام میبود همچین عملکردی را از خود نشان میداد. 
ادامه مطلب ...

مسجد ویا مدرسه!

یک پشنها کاملا جدی
دوران مسجد سازی ورفتن به مسجد به سر رسیده است زیرا مسجد با تفکر بسته وخط کشی شده اش توان پاسخ گوی به جامعه پرسش گر فعلی را ندارد.
پشنهاد میکنم اگر کسی توان مالی دارد برای ساخت مدرسه(مکتب) کمک کند.
1400 سال از عمر اولین مسجد مسلمانان میگذرد وافراد که از درون این مساجد بیرون امده اند همه در یک خط مشخص ودیدگاه یکسان قرار داشته ودارند.
این افراد که عنوان عالمان دینی را یدک میکشندتقریبا همگی یکسان فکر میکنند وچون یکسان فکر میکنند خودشان به خودشان القاب وتخلص های علمی ودینی میدهند وبرای بقای تفکرات شان مدارک علمی هدیگر را مورد تائید قرار میدهد.
90 در صداز منابع حرف های شان مربوط به عالمان قدیمی تر میشود وسخنان انها رابه عنوان اسناد بدون اشکال به مردم عرضه میکند.
در بین این افراد اگر چنانچه فردی یافت بشود که مقداری خلاف تفکرات انها حرف بزند وحتی فکر بکند سریعا حکم ارتداد صادر واز جمع انها رانده میشود.
کسانیکه در درون مساجد درس خوانده و وارد اجتماع شده فقط وفقط به خط کشی های که اموزش دیده فکر میکنند که این تفکر خط کشی شده در بیشتر مواقع باعث درسر های جبران ناپذیر جامعه شده است؛ درسرهای مانند تعصب دینی ومذهبی، افراد وتفریط در انجام فرایض دینی، قیام های کوکورانه وخانمان سوز و... !

درباب ناقص العقل بودن زنان از دیدگاه اسلام.

یکی از وظایف دانشجویان دانشگاه علوم حدیث اینه که بابررسی احادیث معتبرمشخص بکنند که آیا واقعا زن ناقص العقل است ویا خیر؟!
دروبسایت این دانشگاه مطلبی بود درباب ناقص العقل بودن زنان. این مطلب در 128 صفحه تحریر وبه وصورت پی دی اف نشرشده است.
خلاصه از 128 صفحه که من درک کردم به صورت مطلب ذیل تقدیم شما میشود.
1- اگر از یک روحانی اهل تسنن بپرسی آیا زنان ناقص العقل است یا خیر؟ براحتی وخیلی واضح وروشن میگویند بله. زنان ناقص العقل هستند.! اگر بپرسی چرا؟ با ذکر چند حدیث از شر شما خلاص میشود.
2- اگر از یک روحانی شیعه همچین سئوالی بپرسی بعد از یک ساعت به اصطلاح لغت پرانی آخر نخواهی فهمید که آیا زن ناقص العقل است یا نه.!
چرا چنین است؟ 
ادامه مطلب ...

ستون دین اسلام ومذهب شیعه به لرزه افتاده است!

سیل مهاجرت هموطنان مهاجر از ایران به سمت اروپا ستون دین اسلام ومذهب شیعه را سخت به لرزه انداخته وخیلی ها را در جنب وجوش دفاع از دین اسلام ومذهب شیعه وادار نموده است.
نیرو های امنیتی ایران در سطح کلان از خارج شدن مهاجرین از خاک ایران جلو گیری میکند. این روزها رفتن به سمت مرز ترکیه برای یک مهاجر افغانستانی شبیه پل صراط شده است. از ترمینال آزادی تا ارومیه ومرز ترکیه جولانگاه مبارزه با مهاجرینی هست که عازم اروپا هستند ودشت های وسیع ایران تبدیل به جنک تازی وآهو گشته است.  ادامه مطلب ...

اسلام دین دست نیافتنی!

زمانیکه از حکومت اسلامی ایران حرف بزنیم، میگن، اوه مگر حکومت ایران اسلامی است؟!
زمانیکه از حکومت عربستان بگوئیم، میگن اوف؛ برو بابا! عربستان واسلام؟! زهی خیال باطل.!
زمانیکه از حکومت ترکیه حرف بزنیم، میگن ولش کنید اسلام سیکولار که اسلام نیست.!
زمانیکه از مسلمانان اندونزی ومالزی حرف بزنیم، میگن اسلام بی بخار که اسلام نیست.!
زمانیکه از اسلام مصری سخن به میان بیاید، میگویند آنها اخته شده انده.
زمانیکه ازاسلام افغانستانی وپاکستانی گپ زده شود، میگن آنها که جز ادمی نیستند چه برسد به مسلمان بودن.
زمانیکه که میگم داعش نمونه از اسلام هستند، فورا از فرط ناراحتی یک گالن بنزین ویک کبریت در دست میگرند وهمه را تهدید به اتش زدن میکنند.
اگر پشنهاد کنیم که بیائید دستی بر سر وضع اسلام بکشیم ویک رقمه نوترش را سرکاربیاوریم، انوقت زبان شان را یک ونیم متر میکشند بیرون وفحش میدهد که او هوی! بدعت گذاری میکنی؟ بیگم بکشن وعکس جنازه مردارت را توی فیسبوک نشر کنن تا عبرت بشود برای بدخواهان اسلام؟
آخه کدوم اسلام؟ شما که هیچ کدومو قبول ندارید.
بروید خودتان مسخره کنید.

قرآن را با معنی بخوانید!

میگن قرآن را با معنی بخوانید. اگه نتوانستید به همان عربی بخوانید. اگر سودا ندارید وضو بگیرید وادای خواندن قرآن را دربیاورید. در هرحالت که باشد ثواب عظیمی دارد.
کودک که بودم پدرم گاه گداری بعد از نماز صبح قرآن کوچک را از جیبش بیرون می آورد ومثل ادمای با سواد به خط هایش نگاه میکرد. چند صفحه را تیر میکرد ودوباره توی دستمال گل سیو پیج کده و میگذاشت در حیب واسکتش.
روزگار گذشت ومن هم سواد خواندن قرآن را یاد گرفتم. پدرم افتخار میکرد هرسه پسرش میتواند قرآن بخواند. زمستانهای سردخوات بعد از نماز صبح هر سه تای مارا بیدار میکرد ومجبور مان میکرد که قران بخوانیم وما هم میخواندیم.
این طوری بود که من هم مانند دیگر مسلمانان عاشق قران شدم وسالها سال دیوانه وار روزی یک سپاره میخواندنم وروح وروانم از خواندن قرآن شاد وتازه میگشت.
یادم هست روز اول که کتاب جامع المقدمات را از ملای ده درس گرفتم معنی بسم الله ... را اموختم وچند سال بعد در ایران اولین قرآن ترجمه شده راخواندم.
بعد از خواندن قرآن با ترجمه فارسی تازه متوجه شدم که عمرگذشته ام چه ساده تلف شده بود.!