سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)
سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

زادگاهم«قول خوبان» قسمت پنجم، سنگ چاشتی!

قبل از اینکه ساعت شنی اختراع بشود، مردم روستای زادگاهم برای خود ساعتی داشتند که خیلی بهترومطمئن تر از ساعت های امروزی بود. این ساعت با نور خورشید کار میکرد وزمان را طبق تجربه اهالی روستا به طور دقیق نشان میداد.

این ساعت چیزی نبود جز تیکه سنگی که کمی از کوه جلوترامده بود وسایه ای ازخود تولید میکرد که برای مردم روستا حکم ساعت را داشت.

مردم روستا به این سنگ«سنگ چاشتی»  میگفتند یعنی سنگی که نشان میدهد چه زمانی ظهر میشود.

مردم به سایه این سنگ چنان اعتماد داشتند که وقت نهار خوردن وخواندن نماز ظهر واستراحت نیم روزی اش را با سایه ای این سنگ تنظیم میکردند.

بنده حقیر در دوران بچه گی همراه بابرو بچ روستا که دنبال گاو گوسفند بودیم، نبض زمان رفت آمد ما با سایه این سنگ تنظیم میشد. موقعیت این سنگ طوری بود که تقریبا از همه جا دیده میشد، اگر احتمالا درجای قرار داشتیم که قادر به دیدنش نبودیم، یکی از بچه های عاقل وقابل اعتماد مامور میشد ومیرفت سایه سنگ چاشتی را نگاه میکرد واگر زمان مناسب رفتن بود واسکتش را از تن بیرون میکرد ودور سرش میچرخاند وما هم طرف خانه هی میکردیم.

این ساعت یک اشکال هم داشت  وآن زمانی بود که آسمان ابری بود وما بچه ها قادر به تشخیص درست زمان نبودیم که در چنین موقیعیتی حتما دچار مشکل میشیدم. یا زود میرفیتم ویا دیر. در هردو صورت با قهر وغضب مادر روبرو میشدیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد