سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)
سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

از ریاکاری های ایام محرم(4)


ولش کنید!

به چه دردی میخورد؟!

اصلن دلسوزی برای این جماعت سادگی است.

اینها دنبال استعداد های خوب نیستند فقط دنبال آدمای رٍند میگردند.

این جماعت هیچ وقت پیشرفت نمیکنند علتش اینه که در پی استعداد های ناب وپویا نیستند. برعکس تا میتوانند استعداد کشی میکنند. میترسم سن وسالم بگذرد وپیر شوم ولی کشف نشوم. بهش که فکر میکنم ازیت میشوم. حیف است. آدمی مثل من؛ اگر پروبال بهش داده شود وفرصت مناسب دراختیارش قرار گیرد چه ها که نخواهد کرد. البته افراد مثل من زیاد هست ولی بیچاره ها ناشناخته درگوشه ای دارند تلف میشوند.

نمیدانم این سریالهای تلویزیونی به چه دردی میخورد. این همه نگاه میکنیم ولی هیچ چیز خوب یاد نمیگریم.

به عنوان نمونه: همین سریال بسیار موفق«افسانه جومونگ». حتما تا حالا یکبار دیده اید. اگر ندیده اید نصف عمرتان برباد است.   این سریال این قدر جالب است که باوردتان نمیشود. همین حالا شبکه 20 ایران روز چهار مرتبه پخش میکند وهر بار زیر نویس میشود که این سریال را 70 در صد مردم ایران تماشا میکنند. حالا هی باور نکنید. ما خودمان در زمان پخش این سریال کسی حق نفس کشیدن ندارد چه برسد به سرفه واحیانا حدسه ویا صحبت این چیزها.

این سریال به قسمت های حساس خودش رسیده(بماند که هر84 قسمتش حساس است) ولی حالا حساس تر است زیرا جومونگ«با عبور» از «تسو» دارد یک ملت مستقل درست میکند(میسازد).((قابل توجه روشنفکران هزاره))

دیشب در قسمت چهل و ششم بانو یومیول رهبر مذهبی والبته تا کمی قسمتی جادوگر، به جومونگ سفارش کرد دربین افرادش به دنبال کشف استعدادها باشد، تنها ازین راه می تواند به هدف «والا» برسد. البته دوستان هیئت امنای ما هم دنبال هدف والا هستند ولی هدف والا را فقط در بین روحانیون میبینند وشش ماه وشش ماه برای دعوت کردن آنها وقت صرف میکند ولی ما که به قول بر وبچ زیر پای شان هستیم ومانند معدن استعداد همین طوردست نخورده باقی مانده ایم یک نیم نگاهی نمی اندازند، تازه وقتیکه خودمان به فکر می افتیم میگن؛ دیر شده باید زودتر هماهنگ میکردید. امسال که نمیشه. سال دیگه بخیر، اکر عمری باقی بود. این یعنی فرستادن دونبال نخود سیاه ورفتن به ته آشپیزخانه وشستن لیوان ویا تمیزکردن توالت.

راستش دلم خونک شد. این آخوند های همشهری عجب حالی از این هیئت امنای ما گرفت. دمشان گرم هیچکدام دعوت اینها را قبول نکرد وحالا ما یک روحانی ایرانی داریم که وسط دعا نام فلسطین وبحرین سر بانش است. هی میگه خدا نجاتشان بدهد. بعد نام بردن فلسطین وبحرین البته (شیعیانش) تازه یادش می افتد(میبیند) که عده چشم بادامی مهاجر از افغانستان خراب شده هم حضور دارد ومجلس را مدیریت(گوش) میکنند. یک افغانستان هم اضافه میکند. وصلوات میفرستد.

اینا حق شان است. با اینها باید اینطوری رفتار کرد. اینها جلوی استعداد من را گرفتند ولی من بیکار نمینشینم ودیگه ته آشپز ویا توالت شستن نمی روم.

خوب شد کت وشلوار نخریدم وپولش رادادم پیش دبستانی پسرکوچکم. حیف پول برای کت وشلوار بی هدف مصرف شود.

ما زنده از آنیم که آرام نگیریم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد