سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)
سالهای دور ازخانه

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

از قند پارسی تا قروت هزارگی!

مقدمه:

یکبار دیگر عرض میکنم که در ایران، افغانی، یعنی هزاره. از بلندی برج میلاد تا دور افتاده ترین نقطه ی ایران، هرجا نامی از افغانستان برده شود، یاد یک هزاره  چشم بادامی می افتیم که درحال کندن چاهی ویا حمل آجر وفرغون پر از ماسه پای ساختمان نوساز درحال کارهستند.

آیا براستی تمام هزاره های مقیم ایران، عمله وبنا هستند؟ بدون شک پاسخ منفی است. اما چرا در بین احاد جامعه ایران، کمتر کسی میدانند که مهاجرین افغانستانی در ایران، دکتر هستند،مهندس هستند،ورزشکار هستند، نویسنده،شاعر،محقق وروحانی درحد آیت الله هستند وزندگی میکنند.  

شکی نیست که فعالیت مهاجرین افغانستانی در ایران، به طور مرتب ویکسان انجام میشود وهرکسی در حیطه شغلی خود تمام سعی وکوشش خود را به کار میبرند تا وظیفه خودرا به درستی انجام دهند که خدارا شکر در اکثر مواقع موفق وسربلند بوده وهستند.

ادبیات افغانستان در ایران

حوزه ادبیات یکی از موفق ترین وبا سابقه ترین والبته زحمت کش ترین حوزه است که درایران، فعالیت چندین ساله دارند. در این حوزه شاعر،نویسنده، محقق وپژوهش گرانی زیادی هستند که با زحمات شبانه روزی وچندین وچند ساله شان نام هزاره و افغانستان را زنده نگهداشته اند.

در اینجا لازم است به نکته اشاره کنم که بعد از روحانیون، حوزه ادبیات بیشترین حمایت های دولتی را درایران داشته اند که در برخی مواقع از چنین فرصت ها وحمایت های دولتی به درستی استفاده شده است وگاهی هم متاسفانه با مدیریت های اشتباه این حمایت ها به مسیر غلط هدایت شده است.

قند پارسی

در چند سال اخیر سلسله جشنواره بنام(قند پارسی) در ایرن برگزار میشود که حاصل همین حمایت های دولت ایران والبته زحمات دوستان مهاجر هزاره مقیم ایران میباشد. دراین جشنواره ها نهایت همدلی وهمیاری را میتوان بین شاعران ونویسندگان ایرانی وافغانستانی به خوبی مشاهده کرد وهرآنچه که مهربانی ودوستی هست، حداقل در ظاهر قابل روئیت است ومیشود حس کرد. درواقع میتوانم ادعا کنم که درزمان برگزاری جشنواره ومطالعه گزارش آن در فضای مجازی مزه ای  قند پارسی را زیر زبان حس میکنم وبا خواندن مطالب بیشتر وافتخار آفرینی های هزاره های افغانستانی مقیم ایران، اشک شوق از چشمانم جاری میشود ویک احساس غرور وسرخوشی ومستی در خودم میبینم ودنیا را زیباتر ومردمانش را مهربانتر می یابم. این سرمستی وخوشی زمان به اوج خود میرسد که میبینم تمام دستندرکاران وبرگزارکنندگان طرف افغانستانی فرهیختگان از جنس خودم، هزاره هستند. درواقع در چنین حالتی تمام تبعیض های که به علت هزاره بودن برما رفته است را فراموش میکنم وبرای آینده امیدوار میشوم ودر یک کلام میتوانم بگویم که هزاره ها بدون درنظر داشت چهره ونژادشان در قند پارسی حل شده وماندگار خواهند شد.

قروت هزارگی 

در ابتدای مطلب سئوالی پرسیده شد به این مضمون که: چرا جامعه ایران از واقعیت های اجتماعی مهاجرین افغانستانی بی خبرند و همگی را در نقش عمله وبنا میبیند؟! برای یافتن پاسخ این چرایی، میپردازیم به حوزه ادبیات که سالها زیادی هست در ایران فعالیت کسترده ومداوم داشته ودارند.

در حوزه ادبیات اگرچه فعالیت ها گسترده وفرهیختگان زیادی طی سالها فعالیت داشته اند ولی متاسفانه نتیجه زحمات آنها چیزی جز همان مزه ای قروت هزارگی دردهان جامعه ایرانی چیزی دیگری نبوده ونیست که هنگام چشیدن، احساس ترشی وسردی دامنه های کوه بابا به آنها دست داده ومنجر به اخم آنها میشود.

نگارنده عقیده دارد که، اگرچه دولت ایران از فعالیتهای نویسندگان هزاره و ادبیات فارسی افغانستان حمایت میکند ولی با یک عمل مهندسی شده آنهارا در دیگ برزگی زندانی کرده وچند نفر از دوستان ایرانی را به عنوان شیرین کننده همراه آنها در این دیگ قرار داده تا شربت این دیگ بدون شیرینی قند پارسی نماند.  وهی این حالت هرساله تکرار میشود وکم کم میرود که تبدیل به یک عادت روز مره  وبی نتیجه بشود.

شاید در نگاه اول  ادعای من مضک به نظر برسد ولی در ادامه مطلب ثابت خواهم کرد که یک مهاجر هزاره در ایران، در هر حد واندازه که باشد مزه ای همان قروت هزارگی را خواهد داشت.

دنیای ادبیات با صنعت سینما گره خورده است و از هم جداشدنی نیست. درست است  که اول ادبیات وبعد سینما پا به این جهان گذاشت ولی نباید فراموش کرد که ادبیات وسینما مکمل یکدیگر هستند وبهترین فیلم های سینمایی وسریالهای تلویزیونی از ادبیات اقتباس ودر ذهن ها ماندگار شده است ونویسندگان وفیلم نامه نویسان کسی جز همان های که در حوزه ادبیات فعالیت میکردند نبودند ونیستند. بنا براین سئوالی که در اینجا باید پاسخ داده شود این است که چرا نویسندگان با استعداد هزاره مقیم ایران، در ۳۰ سال گذشته یک فیلمنامه ویا یک نمایشنامه تحریر ونشر نکرده اند؟ ویا چرا بازیگران هزاره در پرده ی  نقره ی سینما وصفحه تلویزیون ایران جای ندارند؟!

در ۳۰ سال گذشته در صنعت سینمای ایران، فیلم های ساخته شده است که داستانش ارتباط مستقیم با مسایل افغانستان ومهاجرین مقیم ایران داشته است، به جز یکی دو مورد، دیگرهیچ وقت ازبازیگران هزاره افغانستانی استفاده نشده است واگر گاه گداری فرصت پیش آمده است، از نقش سرایداری و عمله گی فراترنرفته وان کار،  فعالیت اول واخر یک بازیگر هزاره در ایران بوده ودیگر نه کسی نامی از آن بازیگر شنیده ونه چهره ی اورا در پرده سینما ویا قاب تلویزیون دیده اند.

 تازه ترین فیلم در ایرا ن  بنام « 1 ، 2 ، 3 ، ... 5 » به کار گردانی محمد معیری مراحل پایانی ساختش را پشت میگذارد. آنطور که در رسانه ها آمده است داستان این فیلم در مورد جنایت های طالبان میباشد. اگرچه این فیلم هنوز ساخته نشده ونمیشود درباره اش قضاوت کرد ولی آنچه که در فضای مجازی نشر شده است، خبری از حضوربازیگران هزاره در این فیلم نیست. این درحالی است که همگان میدانند، قوم هزاره بیشترین آسب را از طرف گروه طالبان دیده اند.  از تعقیب مردم هزاره تا زندان واعدام دسته جمعی انها توسط طالبان. اما حالا که قرار است داستان آن جنایتها بازسازی وبه سمع نظر مردم جهان برسد، هیچ خبری از حضور بازیگران وهنرمندان هزاره در این فیلم نیست.

نگارنده منکر زحمات عزیزان هموطنم در حوزه ادبیات در ایران نیستم ولی میخواهم عرض کنم  زمانیکه شما در حال قرائت اشعار تان هستید واز گل وبلبل وچمن وسبزه زار سخن میگوئید وتمام فکر ذکر تان گرفتن جایزه وتقدیر نامه از دستان یک شخصیت ایرانی هست، کمی به اطرافتان بنگرید وبه دیگی که قرار گرفته اید وحصار که دورتان کشیده است توجه کنید. باور بفرمائید از اخبار واتفاقات وجایزه های که در جشنواره قند پارسی نصیبتان میشود، به جز کسانیکه در همان دیگ قرار دارند، نه کسی مطلع میشود ونه اهمیت میدهند. اگر تمام خدمات وزحمات ۳۰ ساله دوستان حوزه ادبیات را در یک طرف ترازو وبازی دخترک هزاره در فیلم مجید مجیدی را در طرف دیگر  قرار بدهیم، بدون شک وزن هنرمندی آن دخترک بیشتر وسنگین تر خواهد بود. پس پشنهاد میکنم چشمان تان را باز کنید. دنیا دنیای معامله وبده بستان هست. ایران به شما واستعداد خدادای وپشت کار همیشگی تان نیاز دارد. فعالیتهای شما ارزش فراوان دارد وبرای این ارزش باید مسئولان ایرانی هزینه کنند وبه دادن یک ورقه به عنوان لوح تقدیر ویاد بود بسنده نکنند که نه خیری برای شما دارد وعاقبتی برای مردم هزاره.

 قند

زبان فارسی شیرین است به همین علت انرا به قند تشبیه کرده است ومردم هزاره اگرچه لهجه دری دارند ولی در اصل فارسی زبان هستند وان افتخار میکنند.

فعالیت ۳۰ ساله هزاره ها در ایران ظاهرا" به مزاج دوستان ایرانی خوش امده وطی ای سالها با حمایت های نه چندان قابل توجه اما موثر سعی کرده اند حداقل جامعه ادبی افغانستان را راضی نگهدارند. این کار دوعلت دارد.۱- زبان وفرهنگ فارسی با اندک هزینه ی گسترش می یابد.۲- فرهنگ ایرانی،اسلامی وانقلابی در ذهن فرهنگیان وفرهیخته گان فارسی زبان وشیعه مذهب افغانستان ماندگار میشود. تا اینجای کار همه چیز روبراه است وفارسی زبانان افغانستان مانند بلبل اواز خوان شعر می سرایند وترانه میخوانند وداستان مینویسند وبخشی از آنها تمام وکمال درخدمت انقلاب اسلامی هستند.

قروت:

اما دراین میان یک مشکلی وجود دارد آنهم  نژاد وچهره نه چندان مناسب این جماعت بلبل زبان وفارسی دوست هست که با همزبانان ایرانی همخوانی ندارد به همین علت بهترین ومناسب ترین روش این است که آنها را در دیگی انداخته ومشغول وسرگرم نگهدارند وگاه گداری به دادن جایزه که حکم آب نبات چوبی دارد، آنها را در پشت پرده راضی وخوشنود نگهدارند.

 نتیجه:

اینگونه هست که زبان وقلم ما به سمت وسوی دیگری هدایت میشود بدون انکه خود متوجه بشویم زبان ما قند ونژاد وچهره ما قروت است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد