سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

روز پدر! ودلتنگیهای من

این روزا شدم یک مسلمان واقعی. میگی چطوری عرض میکنم.
هروقت از وضعیت اسلام ومسلمین در حال حاضر صحبتی پیش بیاید؛ مسلمان چون هیچ حرفی برای گفتن ندارند، سریعا دست میکند توی خورجین شان ویک آیه ویا حدیث بیرون میکشند ومیگن: آری ما 1400 سال قبل فلان بودیم وبهمان شدیم.
حالا من دقیقا همان حالت را پیدا کرده ام.کلا گیج وگولم،منگم وهیچ حس وحال نوشتن مطلب جدید ندارم. ساعت ها فکر  میکنم یه چیزی جدید بنویسم ولی نمیشه. برای اینکه جلوی در وهمسایه کم نیاورم دست توی خورجینم میکنم وبرای هر مناسبتی یه مطلب بیرون میکشم. مثل همین مطلب که برای روز پدر شش سال قبل نوشته بودم. فقط بگم که فعلا سه فرزند دارم.
***
روز پدر! ودلتنگیهای من
۵تیر ما روز ولادت امام علی (ع) مبارک

در ایران این روز را بنام روز پدر نام گزاری کرده اند .

در تمام این سالها که در ایران مهاجر هستم ، در چنین روز های که یادی از پدر میشود ، یک احساس خواصی به من دست میدهد !

آن سالها که جوان بودم بسیاری وقت ها دچار چنین حالتی میشدم ، زمان که به یک راهنما ویک دوست خوب وقابل اعتماد نیاز پیدا میکردم ، زمانیکه درد غربت عرصه را بر من تنگ میکرد ، زمانیکه به علت کم تجربه گی وجوانی با مشکلات زندگی رو برو میشدم، وآنوقت که دلم از دنیای غربت میگرفت وبغض در گلویم گیر میکرد ، ومیخواستم سرم را روی شانه کسی بگذارم وزار وزار گریه کنم وآهسته بگویم پدر، مشکل دارم، پدر این جای کارم میلنگد، پدر راه راست کجاست است؟ وبی راهه کدام است؟ پدر قربان ریش سفید ودست زبر تو بشوم ، دلم میخواهد مثل دوران کودکی ام ، صورتم را ببو سی تا دانه دانه مو های محاسنت را روی صورتم حس کنم .

اما نبود، ونبودن او را هنوزم ودر حالی که خودم دوفرزند دارم وپدر هستم، به خوبی حس میکنم . 

 

اما این حس که اکنون دارم با آن حس تفاوت های زیادی دارد، حس که اکنو ن دارم خیلی قابل توصیف نیست، شاید یک حس حسادت و دلتنگی از دوری او ، شاید احساس گناه ، وشر مساری از اینکه پس از سالها هیچ کاری نتوانستنم ونمیتوانم برای او انجام دهم ، شاید احساس حقارت نسبت به گذشت وبزر گواری او، شاید هم احساس پوچی وبی مصرفی از نبودن وتوفیق نداشتن خدمت به او

و

چند روز پیش یک کلیپ تصویری از دوستی به دستم رسید، این کلیپ توسط یک زن ومرد جوان با لهجه هندی یا اردو اجرا شده است ، همین انتخاب لهجه به نظر من خیلی تاثیر گزاری این کلیپ را بیشتر کرده ومن فکر میکنم در حال حاضر چنین حس وحالی دارم . متاسفانه موفق نشدم خود این کلیپ را در وبلاگم قراردهم  و شعر ان را را از  روی نوار  پیاده کردم  

با هم این شعر را میخوانیم:


توی خور شید عمر من ، پدر جان

توی تو نور،  نوری من، پدر جان

شکوفان است گلستان   حیاتم

زتو زیبا ست این گلشن، پدر جان

توی خورشید تابانم

توی ماه دو روخشانم

شب و روزم با تو،  پرنور

پدر جانم پدر جان

پدر جانم پدر جان

برایم مونس و غمخوار هستی

پی هر مشکلاتم چاره هستی

حلیم و مهربان ، همه محبت

برای حفظ من دیوار هستی

توی خورشید تابانم

توی ماه دو روخشانم

شب وروزم با تو ، پرنور

پدر جانم پدر جان

پدر جانم پدر جان

پدر ای قبلگاه بی بهایم

پدر ای مونس شب های تارم

شکوفان است گلستان   حیاتم

زتو زیبا ست این گلشن ، پدر جان

توی خورشید تابانم

توی ماه دو روخشانم

شب وروزم با تو ، پرنور

پدر جانم پدر جان

پدر جانم پدر جان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد