سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

سالهای دور ازخانه

آیا زمین خدا پهناور نبود که به آن مهاجرت کنید؛ قرآن کریم، سوریه نساء آیه (97)

همراه با محرم(6) حقوق بشرحسینی وحقوق بشر یزیدی!

شب گذشته موضوع سخنرانی روحانی مجلس ما رعایت حقوق بشر در مکتب امام حسین ومکتب یزید بود.!
در مورد حقوق بشر در مکتب یزید؛ به رفتار وکردار دولت آمریکا با سیاه پوستان این کشور اشاراتی شد که از نظر من قابل بحث نیست زیرا کلا سیاسی بود واشاره به آنها مسیر بحث مارا منحرف میکند ولی رعایت حقوق بشر در مکتب حسین؛ به داستانی پرداخته شد که قابل تامل است.
ابتدا فشرده و تلخیص شده ای از داستان. 

 
شخصی سیاه پوستی بود بنام"جون" که 90 سال تمام غلام خانواده امام علی بود.امام علی"جون" را به 150 دینار خریده بود وبه خدمت گرفته بود."جون" غلام امام علی؛ امام حسن واما حسین بود وتا90 سالگی به این خانواده خدمت کرد تا به روز عاشورا رسید. روز عاشورا"جون" درخواست میدان رفتن کرد. امام حسین گفت تو دیگر ازادی برو. 
«جون» خود را به پاهاى حضرت انداخت و ملتمسانه عرض کرد: (پسر پیامبر! در خوشى ها کاسه لیس خانه شما بودم حال در گرفتارى رهایتان کنم؟).
«جون» ملتمسانه عرض کرد: (بخدا سوگند مى دانم بویم ناخوشایند، حَسَبم ناچیز و چهره ام سیاه است پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بویم خوش و حَسَبم شریف و سیمایم سفید گردد. به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا این خون من با خون شما بیامیزد)
خلاصه داستان اینکه"جون" شهید میشود وامام حسین بربالینش میرود وسر اورا در بغل گرفته از خدا میخواهد که رنگ پوست"جون" سفید وبوی بد بدنش بر طرف وبهشتی بشود.
روایت شده که جسد"جون" بعد از شهادت مثل شیر سفید وبدنش بوی خوشی میداده که کل صحرای کربلا را فرا گرفته وامام سجاد گفته این بوی خوش در این صحرا؛ بوی بدن"جون" غلام سیاه است.
دراین داستان چون امام حسین"جون" غلام سیاهش را مانند علی اکبر وحضرت قاسم در بغل گرفته وبین آنها تفاوتی قایل نشده است؛ تعبیر به رعایت حقوق بشر در مکتب امام حسین شده است.
سه نکته در باره این داستان.
1- اصل داشتن غلام وکنیز(برده) کلا رعایت حقوق بشر را منتفی میکند.
2- "جون" تمام عمر در خدمت خانواده علی بود وآخر سر درکربلا در بهترین موقعیت به شهادت رسید. اما این غلام خوشبخت در کل عمرش به این حقیقت و معرفت وشعوری نرسید که بداند حسب ونسب انسان بر انسان دیگری برتری ندارد و همه نزد خداوند یکسان هستند ودارای حقون مساوی.
3- با اینکه"جون" درخدمت سه شخصی معصوم بود ولی نتوانست از رنج و غم واندوه رنگ پوست وبوی(طبیعی) بدنش رهایی یابد وآخر سر در 90سالگی انهم بعد از مرگش به این ارزویش رسید.
پ.ن:1- دوست داشتم کلا این داستان دروغ باشد که متاسفانه نیست.
پ.ن:2- شب گذشته در حدود هزار نفر از هموطنان به وطور مستقیم شنونده این داستان بودند. من نمیدانم درذهن انها چه گذشت ولی گریه وزاری واشک ریختن شان معلوم بود که دارای چه روح بزرگی هستند وموضوع را به خوبی درک کرده اند ولی بنده روسیاه که دارای روح کوچک هستم؛نتوانستم با جماعت همراه شده وگریه کنم، دقیقا زمانی که انها اشک میریختند من در فکر نوشتن این مطلب بودم.

نظرات 1 + ارسال نظر
سرباز یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 21:55

سلام
اولا اسلام با برده داری مخالف است از این روست که آزاد کردن یک عبد در اسلام دارای ثواب زیادی می باشد و به آن أکیدا سفارش شده است و اینکه حضرات معصومین علیهم السلام خود برده یا کنیز داشته اند به خاطر این بوده است که برده داری از قبل از اسلام بوده است و افرادی از کشورهای دیکر به عنوان برده به عربستان آورده شده بودند که در آن شرایط اگر اسلام برده داری را نهی کرده بود اکثر انان از گرسنگی می مردند و نمی توانستند برای خود زندگی مستقلی تشکیل بدهند لذا اکثر آنان آرزو داشتند برده باشند ولی از گرسنگی نمیرند . لذا اسلام به تدریج مردم را به ازاد کردن بردگان و البته با شرایطی که بتوانند مستقل زندگی کنند تشویق نمود.
به نظر حقیر اکر در آن جلسه کسی گریه کرده است و به این موضوع که امام علیه السلام بین یک برده سیاه و برخی از بزرگترین اصحابش فرقی نگذاشته است و همه را به شکل یکسان در آغوش گرفته است فکر کند، با رقت قلبی که حاصل از آن گریه است با ویژگیهای انسانی و عقلانی زیادی آشنا می شود و می تواند آنها را برای خود ملکه کند .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد